گفتگو با رییس دانشگاه علوم پزشکی ایران در دولت سازندگی
با شکل گیری وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در سال ۱۳۶۵، دانشگاه های علوم پزشکی به شکل امروزی درآمدند که هم وظیفه آموزش و هم ارائه خدمات درمانی و بهداشتی را به عهده داشتند. حدود سه سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۸ صندلی ریاست دانشگاه علوم پزشکی ایران به یک متخصص داخلی رسید؛ دکتر سید جمال الدین سجادی که مسئولیت های مهمی نظیر معاونت آموزشی و رییس مجتمع آموزشی و پژوهشی وزارت بهداری را در کارنامه خود داشت، بعد از دکتر ابوالفضل خسروی دومین رییس دانشگاه علوم پزشکی ایران شد.
دوران ریاست دکتر سجادی همزمان شد با دولت سازندگی؛ از اینرو آنچه در پرونده کاری وی بیش از هر چیز مشاهده می شود، نگاه ویژه به توسعه زیرساخت ها و فضای فیزیکی در دانشگاه است. کتابخانه و مسجد دانشگاه و همچنین مرکز همایش های رازی از مهم ترین بناهای دانشگاه علوم پزشکی ایران هستند که کلنگ شروع ساخت آنها در این دوره زده شد.
آقای دکتر اگر موافق باشید، به سال ۱۳۶۸ برگردیم، سالی که شما رییس دانشگاه علوم پزشکی ایران شدید؛ وضعیت دانشگاه در آن سالها چگونه بودید؟
ساختمان مرکزی دانشگاه در آن سال چند اتاق استیجاری در ساختمانی مشترک با جهاد دانشگاهی بود. یک اتاق کوچکی را من در آنجا به عنوان رییس دانشگاه داشتم که حدودا سه و نیم در سه متر طول و عرض بود، میز هم نداشت. یادم هست که به بیمارستان فیروزگر تلفن کردم و گفتم در انبارتان اگر میزی هست، برای من بفرستید و آنها گفتند که فقط یک میز است که یکی از پایه هایش شکسته. گفتم اشکال ندارد. هنوز آن منظره در جلوی چشم من است که زیر آن یک پاره آجر گذاشتم.
ساختمانی که می فرمایید در خیابان گاندی بود؟
بله گاندی بود. به یاد دارم یک روز، شلوغی مقابل ساختمان در همین خیابان گاندی نظرم را جلب کرد. دلیل شلوغی را پرسیدم، گفتند که دانشجوها از سطح شهر به اینجا می آیند و بعد از اینجا به دانشکده پزشکی منتقل می شوند. یک صف طولانی شکل گرفته بود. خیلی معمولی مثل بقیه در آن صف ایستادم. یک آقایی کنار من ایستاده بود. روز دوم یا سوم بود، به ایشان گفتم که آقا اینجا چرا ایستادید؟ این جواب را به من داد که شما چه کاره اید؟ این سوال را که از من کرد معلوم بود بچه عصبی است، هوا هم سرد و برفی بود. گفتم من رئیس دانشگاه هستم، این دانشجو جا خورد و بعد یک جمله ای به من گفت که این جمله هنوز هم در ذهن من است؛ گفت شما چه رئیس دانشگاهی هستید که من دانشجو برای نماز خواندن، آب گرم ندارم که مسائل شرعی ام را به جا بیاورم؟ به او گفتم بیا برویم بالا، رفتیم و در اتاقم نشستیم و یک چایی هم با هم خوردیم. اتاق من را که دید، کمی جا خورد. از او خواستم تا مشکلات را بنویسد و او هم نوشت. یک شب که برای سرکشی به بیمارستان علی اصغر رفته بودم، بار دیگر او را دیدم.
مهم ترین مشکل دانشجویان در آن دوره چه بود؟
خوابگاه ها یکی از مهم ترین مشکلات دانشجویان ما بود. ساختمان خوابگاه ها استیجاری بودند و خیلی از آنها حکم تخلیه داشتند. مثلا خوابگاه تجریش که خوابگاه دختران بود، حکم تخلیه خورده بود و تمام اموال و وسایل دانشجوها را بیرون ریخته بودند. تعمدا هم پنج شنبه این کار انجام دادند تا کسی نتواند به فریادشان برسد. با پیگیری که انجام شد، حکم تخلیه را برگرداندیم. یا خوابگاه دیگری در جنوب شهر بود که زیر زمین بود و شرایط بدی داشت. از آن محل فیلمبرداری کردم و برای آقای موسوی؛ نخست وزیر فرستادم و گفتم: «آیا قرار است پزشک به این صورت تربیت کنیم؟ این را بدانید پزشکی که اینجا تربیت شود، به مردم رحم نخواهد کرد.» بعد از مدتی توانستیم چند ساختمان مصادره ای برای خوابگاه بگیریم.
مسئله مهم دیگری که دانشگاه با آن مواجه بود، کم بودن فضاهای آموزشی و خدماتی دانشگاه بود. به عنوان مثال هتل باتمانقلیچ را به ما داده بودند که از آن فقط اسکلت فلزی اش سرپا بود و سالی بیست میلیون هزینه ساخت و ساز آن بود تا مجددا بتوان از آن استفاده کرد.
منظورتان بیمارستان حضرت رسول (ص) است؟
بله. در دوران من این ساختمان با حدود ۷۵۰ متر مربع وارد فاز خدماتی شد و آقای هاشمی رفسنجانی آن را افتتاح کرد. در آن زمان تنها بیمارستان های فیروزگر، بیمارستان امیرالمومنین (ع)، بیمارستان رهنمون و بخشی از بیمارستان هفتم تیر شکل آموزشی داشتند و این تعداد پاسخ گوی نیازهای آموزشی دانشگاه نبود. من تلاش کردم تمام بیمارستانهای را که زیر نظرم بود، ترمیم کنم و به ساختار بیمارستانی برگردانم. بعضی از بیمارستان های دانشگاه در سطح کشور مشهور شدند، به عنوان مثال بیمارستان حضرت رسول (ص) به عنوان بیمارستانی که بهترین بخش داخلی را داشت، مشهور شده بود و از سایر دانشگاه ها نیز به آنجا مراجعه می کردند.
برای رفع این کمبودها چه کردید؟
تمام انرژی و برنامه کاری ام را برای بازسازی بیمارستان ها گذاشتم تا آنها شرایط مناسب خدماتی و آموزشی داشته باشند. حدود دویست دانشجو به عنوان رزیدنت به بیمارستان ها اعزام کردیم. هدف من و به اصلاح روش فکری ام این بود که گلوگاه ها را ترمیم کنم. شمال شهر که از این جهت تأمین بود و شرق تیز به عهده دانشگاه ما نبود. وضع بیمارستان هفت تیر در جنوب شهر اصلا مناسب نبود، نامه ای به مقامات نوشتم و اعلام کردم، این بیمارستان نقش بسیار مهمی دارد چرا که عمده ورودی جنوب شهر به اینجا سرازیر می شود و لازم است نظارت بیشتری بر خدمات آن داشته باشیم و آن را تقویت کنیم. تجهیزاتی مثل رادیوتراپی برای سی تی اسکن را به جنوب و غرب بردم. یک شب حدود ساعت سه و چهار به بیمارستان رفتم. بدون اغراق فاجعه بود؛ از وضع سرویس بهداشتی گرفته تا پزشکی.
برای اصلاح وضعیت بیمارستان فیروزآبادی چه اقدامی انجام دادید؟
دکتر سلطانی و دکتر میراسماعیلی که سالهای قبل از شاگردانم در بیمارستان فیروزگر بودند، مامور شدند که در بیمارستان فیروزآبادی مشغول به فعالیت شوند و این بیمارستان را به شکل آموزشی در آورند تا از حالت درمانی صرف وارد فعالیتهای آموزشی هم بشود. تعداد تخت های بیمارستان افزایش پیدا کرد. نیروهای جدید و البته جوان جذب بیمارستان شدند. سالن های هر بخش و اتاق های عمل بازسازی و بخش های سی سی یو و اکوکارتیوگرافی آن راه اندازی شدند.
کلنگ مرکز همایش های رازی هم در دوره شما زده شد؟
بله. من معتقد بودم، اگر دانشگاه بخواهد چرخه صحیح علمی داشته باشد، باید ملزوماتی را فراهم کند. از جمله کتابخانه، سالن اجتماعات و امکانات دیگر. زمان تحویل دانشگاه به من هیچ کدام از این امکانات آماده نبود و برایش هدف گذاری هم نکرده بودند. اما من برای ایجاد آنها تلاش کردم. هر چند که سازمان برنامه و بودجه با ساخت این مرکز همایش موافق نبود و بودجه ای هم برای آن در نظر نگرفت. یکی دیگر از مکان هایی که به این ساختار برگرداندم، کتابخانه پزشکی بود. در این کتابخانه حدود ۱۷۰۰ مجله و بعدها به دلایل مالی نزدیک به ۱۳۵۰ مجله نگهداری می شد و از سراسر کشور به آن مراجعه می کردند.
پس پول ساخت مرکز همایش رازی از کجا تامین شد؟
از محل درآمدهای خود دانشگاه ساخته شد. پول آن با زحمت فراوان از محل مانده اعتبارات معاونتهای مختلف دانشگاه و اختصاص درصدی از درآمد بیمارستان های تامین شد.
ایده راه اندازی دانشکده علوم پایه هم، متعلق به شما بود؟
دانشکده علوم پایه هم بخشی از طرح من بود. ساختمانی را که آقای ویلیام پریرا ساخته بود به عنوان ساختمان علوم پایه تعیین کردم. طبق طرحی که من داشتم، ساختمان علوم پایه با یک پل به ساختمان پزشکی وصل می شد و نهایتا تبدیل به بزرگ ترین مرکز تحقیقات کشور می شد. من معتقد بودم، دانشجوی پزشکی برای اینکه بتواند در بیمارستان به خوبی خدمت ارائه دهد، باید علوم پایه را آموزش ببیند. این اولین بار بود که در کشور طرح ایجاد یک دانشکده علوم پایه مطرح می شد اما دانشگاه نتوانست مجوز ایجاد دانشکده را دریافت کند. بنابراین مرکز علوم پایه در دانشکده پزشکی تاسیس شد.
بخش های قابل توجهی از آنچه که امروز به عنوان پردیس همت می شناسیم، در دوران شما ساخته شد.
درست است. یکی از مشکلات دانشگاه پراکندگی دانشکده ها و سایر ساختمان های اداری آن بود. بنابراین کلنگ ساختمان های مرکزی دانشگاه شامل ستاد مرکزی، دانشکده پزشکی، معاونت دانشجویی، سلف سرویس و مسجد دانشگاه در سال ۱۳۷۳ زده شد. البته برخی از آنها در دوره من به بهره برداری نرسیدند.
آقای دکتر از ماجرای بیمارستان میلاد برای ما بگویید.
ماجرای بیمارستان میلاد یک دعوای حقوقی بود که با تأمین اجتماعی ایجاد شد. مرحوم غرضی ساختمان نیمه تمامی را که قرار بود مرکز نخاعی ما شود، می خواست به بیمارستان میلاد تبدیل کند و سر این قضیه، من بارها به دادگاه رفتم.
برج میلاد هم در زمین های دانشگاه ساخته شد؟
بله. بیمارستان تخصصی روان پزشکی شهید اسماعیلی آنجا بود. برج میلاد یک طرح ملی بود اما تا زمانی که حضور داشتم آن را حق علم می دانستم و مقاومت می کردم. حتی آقای طلاکوب سازنده برج میلاد به اصفهان نزد برادرم رفته بود و از او خواسته بود به من بگوید این زمین را رها کنم. حتی تهدید کردند که من را بیرون می کنند.
بیمارستان شهید رهنمون یا همان ایرانشهر هم در دوره شما از دانشگاه جدا شد؟
متاسفانه صاحبان آن شکایت کردند و حکم تخلیه بیمارستان را گرفتند.
آقای دکتر به عنوان سوال پایانی، همکاران شما در آن دوره شمارا فردی مهربان و در عین حال جدی توصیف می کنند، خودتان با این توصیف موافق هستید؟
آرزوی من این بود که پردیسی قوی بسازیم و اگر کار را جدی نمی گرفتیم، دانشگاه همانی می ماند که قبل از آن بود. برای سرکشی به بیمارستان می رفتم و اگر مسئله ای منفی می دیدم، برخورد می کردم. برخلاف اینکه سعی می کردم در ارتباط روزانه، آدم خوش برخوردی باشم، در مدیریتم خشن و قاطع بودم.
کپی لینک کوتاه:
نظر دهید