سبک زندگي زنان شاغل سالم تر از مردان شاغل!
«سبک زندگي» از مفاهيم جديدي است که در يک دهه اخير وارد ادبيات ما ايرانيها شده و کاربرد زيادي نيز پيدا کرده است. به سراغ دکتر مريم رسوليان رفتيم تا در خصوص «سبک زندگي و چالشهاي زنان شاغل» گفتگو کنيم.
«سبک زندگي» از مفاهيم جديدي است که در يک دهه اخير وارد ادبيات ما ايرانيها شده و کاربرد زيادي نيز پيدا کرده است. به سراغ دکتر مريم رسوليان رفتيم تا در خصوص «سبک زندگي و چالشهاي زنان شاغل» گفتگو کنيم.
به گزارش روابط عمومي دانشگاه؛ به باور اين روانپزشک، زنان شاغل در سبک زندگي خود با چالش هاي متعددي روبرو هستند اما سبک زندگي شان در مقايسه با مردان سالم تر است چراکه زنان تنوع بيشتري در نقش هاي خود دارند؛ آنها تنوع بيشتري را تجربه مي کنند و رضايت بيشتري نيز از خود دارند.
خانم دکتر «سبک زندگي» دقيقا به کدام بخش زندگي ما آدمها اشاره دارد؟
در واقع همه زندگي ما؛ سبک زندگي به مجموعهاي از رفتارها، عادت ها، سرگرميها، علايق، راههاي زيستن و روابط تکرار شونده افراد گفته ميشود، در واقع تفاوتهاي فردي در سبک زندگي نمود پيدا ميکند. علاوه بر خصوصيات فردي، شغل و حرفه نيز سبک زندگي افراد را تحت تأثير قرار ميدهد. بنابراين سبک زندگي انسانها بسته به فرهنگ، تحصيلات، شرايط خانوادگي و اجتماعي آنها شباهت ها و تفاوتهايي پيدا مي کند.
همانطور که مي دونيد بهانه گفتگوي امروز ما با سرکارعالي، مشخصا زنان شاغل است، به نظر شما اين گروه از بانوان با چه چالش هايي در سبک زندگي شان مواجهه هستند؟
هماهنگي بين نقشهاي متعدد، روابط بين فردي، استقلال، قضاوت جامعه از مهم ترين چالش هايي است که در سبک زندگي کارمندان زن وجود دارند.
هماهنگي بين نقشهاي متعدد؟ لطفا بيشتر توضيح بدهيد.
همه آدمها اعم از زن و مرد در طول زندگي نقشهاي متعددي را انتخاب مي کنند و يا به آنها تحميل ميشود. فرزندي، دانش آموزي، دوستي، کارمندي، همسري، والدي و بسياري نقش هاي ديگر را در طول زندگي تجربه ميکنند. يکي از چالشهاي زندگي هر انساني هماهنگي بين نقشهاي مختلف خودش و افراد مهم زندگيش است. هر قدر فرد نقشهاي متنوعتري بر عهده داشته باشد، پيچيدگي روابط بين فردي او بيشتر خواهد بود و نياز به ايجاد هماهنگي و مديريت بين تعارضهاي اجنتابناپذير در زندگي وي افزايش خواهد يافت. هر قدر فرد توانايي بيشتري براي هماهنگي بين نقشهاي مختلف و نيز حفظ تعادل بين انتظارات خود و نزديکانش از زندگي داشته باشد، احساس موفقيت و رضايت بيشتري را تجربه خواهد کرد و در غير اين صورت، دچار استرس و ناخشنودي ميشود.
اين موضوع در خانم هاي شاغل چه وضعيتي پيدا مي کند؟
در نگاه سنتي زن در خانه و خانواده وظيفه و نقش مشخصي دارد. نقش او حضور دايم در خانه، رسيدگي تمام وقت به فرزندان و مديريت کامل امور منزل است و اگر زن وظايف مشخص و ثابت خود را انجام ندهد در امور زندگي خانوادگي مشکلات فراواني ايجاد ميشود.
اکثر کارمندان زن به دليل توانايي هوشي بالا و مهارتهاي متنوع قادر به مديريت اين نقش ها هستند، اما در گروهي از کارمندان حتي با تحصيلات عاليه و يا با توانمندي هاي زياد با همکاراني رو به رو هستيم که يا شغل خود را رها کردهاند و يا دچار استرس هاي زيادي هستند که اغلب، به دليل مشکل در حل تعارض بين نقش هاي مختلف آنان بوده است.
شايد بيشترين تعارض در همزماني نقش مادري و کارمندي رخ بدهد. نظر شما چيست؟
بله درست است؛ پژوهش هاي نشان مي دهند که رابطه عاطفياي که بين فرزند و مادر وجود دارد، خيلي قوي تر از رابطه پدر و فرزند است. انسان براي هرچيزي که گرايش و اشتياق بيشتري دارد، سرمايه گذاري و صرف انرژي فزون تري انجام مي دهد. مردان به هويت اجتماعي و شغلي خود وابستگي بيشتري دارند، در نتيجه سرمايه گذاري اضافه تري نيز براي آن دارند. در حالي که زنان و مادران همه امکانات خود را در راه رشد و تربيت فرزندان و روشن نگاه داشتن چراغ خانه شان به کار مي گيرند.
اشتغال و حضور زن در خارج از خانه امکان سرويس دهي کامل در خانه را از او ميگيرد، او نميتواند همه وجودش را به خانه و خانواده و مراقبت و نگهداري از آنان اختصاص دهد، پس دچار احساس گناه ميشود؛ حس مي کند در مورد فرزندان و گاه همسر کوتاهي و غفلت کرده و خود را سرزنش مي کند، نگران ميشود و اين احساسات سخت، منجر به انجام رفتارهاي جبراني و افراطي توسط او و تغيير در عملکرد مادري و زنانه وي خواهد شد و به خصوص اگر شوهرش اين احساس گناه و سرزنش را تقويت کند، منجر به تشديد چرخه معيوب روابط ناسالم بين اعضاي خانواده ميشود. از سويي چنين زن يا مادري به سلامتي و نشاط خود نيز کمتر توجه خواهد کرد و بدين ترتيب سلامت و نشاط خانواده نيز متاثر مي شود.
و حتي ممکن است کار خود را رها کند.
دقيقا، يکي از دلايلي که زنان شغل خود را رها ميکنند چون با اشکال در ايجاد هماهنگي و حل تعارض بين نقشهاي مادري، همسري و حرفهاي همراه هستند و به تنهايي قادر به حل اين مشکل و ايجاد تعادل و پذيرش در نقشهاي متفاوت خود نشدهاند.
آقايان هم ممکن است دچار اين تعارض بشوند؟ منظورم تعارض بين نقش پدري و يا همسري در کنار نقش هاي اجتماعي و البته شغلي است.
وقوع اين مشکل درمورد مردان نيز صدق مي کند. مرد کارمندي که دير وقت به منزل مي آيد و همسر و فرزندانش از او گلايه مي کنند، دچار تنش و تعارض بين انتظارات حرفهاي، خانواده و دوستان خود ميشود، اما مردان معمولا تنش را به نفع زندگي حرفهاي حل ميکنند اما زنان تنش را به نفع زندگي خانوادگي خود حل ميکنند و شغل خود را رها ميکنند، در اين شرايط هنگامي که زن به دليل مشکلات خانوادگي و نه با انتخاب واقعي خود کار را رها کند، با ناملايمات و مشکلات در خانواده احساس ناکامي، شکست و عدم موفقيت خواهد کرد، زيرا مشارکت زن در بيرون از خانه علاوه بر اثرات مثبت اقتصادي و اجتماعي بر احساس اعتماد به نفس و استقلال و قدرت او ميافزايد. اين اتفاقي است که براي بسياري از زنان تحصيل کرده و توانمند جامعه رخ ميدهد، اگر شوهران در حل اين تعارض با آنان همراهي و همکاري کرده و حمايتشان کنند، حل مناسب اين تعارض، با حفظ هماهنگي بين نيازهاي شخصي و خانوادگي به نفع زندگي خانوادگي آنان ختم خواهد شد.
از روابط بين فردي به عنوان ديگر چالش در سبک زنان شاغل ياد کرديد، توضيح بيشتري در اين مورد مي فرماييد.
بسياري از کارمندان اعم از زن و مرد به مساله ي سلامت خود بي اعتنا هستند. در واقع آنقدر اهداف بيروني و مشغله هاي گوناگون براي خود ايجاد مي کنند که دائما رسيدگي به خود و خواسته هايشان را به صورت ناخودآگاه به تعويق مي اندازند. در تعاريف آمده است که دريک زندگي سالم هشت ساعت از شبانه روز به کار، هشت ساعت به استراحت و هشت ساعت نيز به تفريح و کارهاي خصوصي و خانوادگي اختصاص دارد؛ اما بعضي از افراد شاغل خصوصا زمانيکه موقعيت مناسب شغلي پيدا ميکنند گاها تا روزي بيش از 16 ساعت کار مي کنند. اين افراد به ناچار هم خواب و استراحت خود و هم همراهي با خانواده و تفريحاتشان را کاهش مي دهند که قطعا بر کيفيت زندگي و سلامت جسم و جان آنان تاثير منفي دارد. هرچند تلاش مي کنند که اين عوارض را از طريق هوش بالا، درآمد زياد، جايگاه اجتماعي قابل توجه و عواملي از اين قبيل جبران و به نوعي انکار کنند اما حاصل اين انکار احساس عدم رضايتمندي فرد از خود و زندگي است. هنگامي که احساس رضايت از خود (رضايت دروني) کاهش يابد، تمرکز بر احساس راضي بودن از کار و شغل (رضايت بيروني) قرار مي گيرد. به همين دليل است که به تخصص، درآمد، تعداد بيماران و ... تکيه و مباهات مي شود و بدين ترتيب اين افراد با تاييد و تکيه بر اين عوامل بيروني به خود ثابت مي کنند که انسان هايي خوب، دوست داشتني، محبوب و کارآمد هستند. اين افراد تحمل هرگونه انتقاد، اعتراض و يا مخالفت را از دست ميدهند چون در اين شرايط احساسات ناخوشايند سرکوب شده را مجددا تجربه خواهند کرد و اين شيوه حل مشکل، بستر سبک زندگي ناسالم را تقويت ميکند.
استقلال مالي زنان شاغل هم چالش بعدي است؟
اشتغال و استقلال اقتصادي و فکري اجزاي موثري در شکلگيري احساس قدرتمندي هستند. از سويي افزايش قدرتمندي، کاهش وابستگي را در پي دارد، اين دو «قدرت و استقلال» سبب تقويت و تشديد يکديگرند. از آن جا که نقش تعريف شده زن در جامعه سنتي ، معمولا يک نقش وابسته و منفعل است، استقلال فزون يافته زن در خانواده ميتواند به ايجاد تنش بيانجامد. زن مي خواهد نظر و ايده خود را بيان کند و اين ابراز فعالانه راي و عقيده، در تضاد با نقش مطيع زن سنتي است. اين تغيير بسته به برخورد هر يک از اعضاي خانواده (زن و شوهر) و ميزان بلوغ فکري آنان ميتواند مثبت يا منفي باشد، به عبارتي وضعيتي که ميتواند منجر به بهبود وضعيت خانواده شود و نيز عاملي که ميتواند نقطه قوت و ارتقا خانواده باشد به شرايطي تنشزا تبديل ميشود.
نقش قضاوت جامعه در سبک زندگي زنان شاغل را چگونه تحليل مي کنيد؟
باورها و انتظارات جامعه، همواره احساساتي را در افراد بر مي انگيزد. به عنوان مثال گاهي جملات و باورهاي متعارض بر نقش افراد اثرات تخريبي دارد. ميزان کار کردن زنان با تعارض مواجه است، اگر زياد کارکنند، به دليل کوتاهي در نقش مادري و همسري مورد سرزنش قرار ميگيرند و اگر بيشتر به نقشهاي خانوادگي بپردازند با اين باور سرزنش مي شوند که زن ها سرمايه علمي کشور را هدر مي دهند. زيرا به اندازه مردان کار نمي کنند. اين گونه قضاوتها حاکي از وجود ديدگاههاي متعارض نسبت به نقش زنان در جامعه است و نياز به بحث و گفتگو در سطح جامعه دارد تا ديدگاههاي دروني افراد در اين خصوص طرح و ميانگين نظرات جامعه شفافتر بيان شود و در پي آن تغييرات نگرشي به رسميت شناخته شوند.
به نظر شما زنان شاغل سبک زندگي سالمتري دارند يا مردان شاغل؟
سبک زندگي کارمندان زن نسبت به مردان، سالم تر است، با وجود آنکه زنان تعارضهاي بيشتري در جامعه و خانواده دارند و با نقشهاي متضاد خود در چالشاند، اما ثابت شده، کساني که تنوع بيشتري در کارهاي خود دارند فرسودگي شغلي کمتري را تجربه مي کنند و زنان نيز به دلايل ذکرشده تنوع کاري بيشتري را تجربه ميکنند، زنان به دليل نقشها و فعاليتهاي متنوعتر مانند رسيدگي بيشتر به امور فرزندان، خانه و نيز شغل خود، تنوع بيشتري را تجربه کرده و رضايت بيشتري نيز از خود خواهند داشت.
به گزارش روابط عمومي دانشگاه؛ به باور اين روانپزشک، زنان شاغل در سبک زندگي خود با چالش هاي متعددي روبرو هستند اما سبک زندگي شان در مقايسه با مردان سالم تر است چراکه زنان تنوع بيشتري در نقش هاي خود دارند؛ آنها تنوع بيشتري را تجربه مي کنند و رضايت بيشتري نيز از خود دارند.
خانم دکتر «سبک زندگي» دقيقا به کدام بخش زندگي ما آدمها اشاره دارد؟
در واقع همه زندگي ما؛ سبک زندگي به مجموعهاي از رفتارها، عادت ها، سرگرميها، علايق، راههاي زيستن و روابط تکرار شونده افراد گفته ميشود، در واقع تفاوتهاي فردي در سبک زندگي نمود پيدا ميکند. علاوه بر خصوصيات فردي، شغل و حرفه نيز سبک زندگي افراد را تحت تأثير قرار ميدهد. بنابراين سبک زندگي انسانها بسته به فرهنگ، تحصيلات، شرايط خانوادگي و اجتماعي آنها شباهت ها و تفاوتهايي پيدا مي کند.
همانطور که مي دونيد بهانه گفتگوي امروز ما با سرکارعالي، مشخصا زنان شاغل است، به نظر شما اين گروه از بانوان با چه چالش هايي در سبک زندگي شان مواجهه هستند؟
هماهنگي بين نقشهاي متعدد، روابط بين فردي، استقلال، قضاوت جامعه از مهم ترين چالش هايي است که در سبک زندگي کارمندان زن وجود دارند.
هماهنگي بين نقشهاي متعدد؟ لطفا بيشتر توضيح بدهيد.
همه آدمها اعم از زن و مرد در طول زندگي نقشهاي متعددي را انتخاب مي کنند و يا به آنها تحميل ميشود. فرزندي، دانش آموزي، دوستي، کارمندي، همسري، والدي و بسياري نقش هاي ديگر را در طول زندگي تجربه ميکنند. يکي از چالشهاي زندگي هر انساني هماهنگي بين نقشهاي مختلف خودش و افراد مهم زندگيش است. هر قدر فرد نقشهاي متنوعتري بر عهده داشته باشد، پيچيدگي روابط بين فردي او بيشتر خواهد بود و نياز به ايجاد هماهنگي و مديريت بين تعارضهاي اجنتابناپذير در زندگي وي افزايش خواهد يافت. هر قدر فرد توانايي بيشتري براي هماهنگي بين نقشهاي مختلف و نيز حفظ تعادل بين انتظارات خود و نزديکانش از زندگي داشته باشد، احساس موفقيت و رضايت بيشتري را تجربه خواهد کرد و در غير اين صورت، دچار استرس و ناخشنودي ميشود.
اين موضوع در خانم هاي شاغل چه وضعيتي پيدا مي کند؟
در نگاه سنتي زن در خانه و خانواده وظيفه و نقش مشخصي دارد. نقش او حضور دايم در خانه، رسيدگي تمام وقت به فرزندان و مديريت کامل امور منزل است و اگر زن وظايف مشخص و ثابت خود را انجام ندهد در امور زندگي خانوادگي مشکلات فراواني ايجاد ميشود.
اکثر کارمندان زن به دليل توانايي هوشي بالا و مهارتهاي متنوع قادر به مديريت اين نقش ها هستند، اما در گروهي از کارمندان حتي با تحصيلات عاليه و يا با توانمندي هاي زياد با همکاراني رو به رو هستيم که يا شغل خود را رها کردهاند و يا دچار استرس هاي زيادي هستند که اغلب، به دليل مشکل در حل تعارض بين نقش هاي مختلف آنان بوده است.
شايد بيشترين تعارض در همزماني نقش مادري و کارمندي رخ بدهد. نظر شما چيست؟
بله درست است؛ پژوهش هاي نشان مي دهند که رابطه عاطفياي که بين فرزند و مادر وجود دارد، خيلي قوي تر از رابطه پدر و فرزند است. انسان براي هرچيزي که گرايش و اشتياق بيشتري دارد، سرمايه گذاري و صرف انرژي فزون تري انجام مي دهد. مردان به هويت اجتماعي و شغلي خود وابستگي بيشتري دارند، در نتيجه سرمايه گذاري اضافه تري نيز براي آن دارند. در حالي که زنان و مادران همه امکانات خود را در راه رشد و تربيت فرزندان و روشن نگاه داشتن چراغ خانه شان به کار مي گيرند.
اشتغال و حضور زن در خارج از خانه امکان سرويس دهي کامل در خانه را از او ميگيرد، او نميتواند همه وجودش را به خانه و خانواده و مراقبت و نگهداري از آنان اختصاص دهد، پس دچار احساس گناه ميشود؛ حس مي کند در مورد فرزندان و گاه همسر کوتاهي و غفلت کرده و خود را سرزنش مي کند، نگران ميشود و اين احساسات سخت، منجر به انجام رفتارهاي جبراني و افراطي توسط او و تغيير در عملکرد مادري و زنانه وي خواهد شد و به خصوص اگر شوهرش اين احساس گناه و سرزنش را تقويت کند، منجر به تشديد چرخه معيوب روابط ناسالم بين اعضاي خانواده ميشود. از سويي چنين زن يا مادري به سلامتي و نشاط خود نيز کمتر توجه خواهد کرد و بدين ترتيب سلامت و نشاط خانواده نيز متاثر مي شود.
و حتي ممکن است کار خود را رها کند.
دقيقا، يکي از دلايلي که زنان شغل خود را رها ميکنند چون با اشکال در ايجاد هماهنگي و حل تعارض بين نقشهاي مادري، همسري و حرفهاي همراه هستند و به تنهايي قادر به حل اين مشکل و ايجاد تعادل و پذيرش در نقشهاي متفاوت خود نشدهاند.
آقايان هم ممکن است دچار اين تعارض بشوند؟ منظورم تعارض بين نقش پدري و يا همسري در کنار نقش هاي اجتماعي و البته شغلي است.
وقوع اين مشکل درمورد مردان نيز صدق مي کند. مرد کارمندي که دير وقت به منزل مي آيد و همسر و فرزندانش از او گلايه مي کنند، دچار تنش و تعارض بين انتظارات حرفهاي، خانواده و دوستان خود ميشود، اما مردان معمولا تنش را به نفع زندگي حرفهاي حل ميکنند اما زنان تنش را به نفع زندگي خانوادگي خود حل ميکنند و شغل خود را رها ميکنند، در اين شرايط هنگامي که زن به دليل مشکلات خانوادگي و نه با انتخاب واقعي خود کار را رها کند، با ناملايمات و مشکلات در خانواده احساس ناکامي، شکست و عدم موفقيت خواهد کرد، زيرا مشارکت زن در بيرون از خانه علاوه بر اثرات مثبت اقتصادي و اجتماعي بر احساس اعتماد به نفس و استقلال و قدرت او ميافزايد. اين اتفاقي است که براي بسياري از زنان تحصيل کرده و توانمند جامعه رخ ميدهد، اگر شوهران در حل اين تعارض با آنان همراهي و همکاري کرده و حمايتشان کنند، حل مناسب اين تعارض، با حفظ هماهنگي بين نيازهاي شخصي و خانوادگي به نفع زندگي خانوادگي آنان ختم خواهد شد.
از روابط بين فردي به عنوان ديگر چالش در سبک زنان شاغل ياد کرديد، توضيح بيشتري در اين مورد مي فرماييد.
بسياري از کارمندان اعم از زن و مرد به مساله ي سلامت خود بي اعتنا هستند. در واقع آنقدر اهداف بيروني و مشغله هاي گوناگون براي خود ايجاد مي کنند که دائما رسيدگي به خود و خواسته هايشان را به صورت ناخودآگاه به تعويق مي اندازند. در تعاريف آمده است که دريک زندگي سالم هشت ساعت از شبانه روز به کار، هشت ساعت به استراحت و هشت ساعت نيز به تفريح و کارهاي خصوصي و خانوادگي اختصاص دارد؛ اما بعضي از افراد شاغل خصوصا زمانيکه موقعيت مناسب شغلي پيدا ميکنند گاها تا روزي بيش از 16 ساعت کار مي کنند. اين افراد به ناچار هم خواب و استراحت خود و هم همراهي با خانواده و تفريحاتشان را کاهش مي دهند که قطعا بر کيفيت زندگي و سلامت جسم و جان آنان تاثير منفي دارد. هرچند تلاش مي کنند که اين عوارض را از طريق هوش بالا، درآمد زياد، جايگاه اجتماعي قابل توجه و عواملي از اين قبيل جبران و به نوعي انکار کنند اما حاصل اين انکار احساس عدم رضايتمندي فرد از خود و زندگي است. هنگامي که احساس رضايت از خود (رضايت دروني) کاهش يابد، تمرکز بر احساس راضي بودن از کار و شغل (رضايت بيروني) قرار مي گيرد. به همين دليل است که به تخصص، درآمد، تعداد بيماران و ... تکيه و مباهات مي شود و بدين ترتيب اين افراد با تاييد و تکيه بر اين عوامل بيروني به خود ثابت مي کنند که انسان هايي خوب، دوست داشتني، محبوب و کارآمد هستند. اين افراد تحمل هرگونه انتقاد، اعتراض و يا مخالفت را از دست ميدهند چون در اين شرايط احساسات ناخوشايند سرکوب شده را مجددا تجربه خواهند کرد و اين شيوه حل مشکل، بستر سبک زندگي ناسالم را تقويت ميکند.
استقلال مالي زنان شاغل هم چالش بعدي است؟
اشتغال و استقلال اقتصادي و فکري اجزاي موثري در شکلگيري احساس قدرتمندي هستند. از سويي افزايش قدرتمندي، کاهش وابستگي را در پي دارد، اين دو «قدرت و استقلال» سبب تقويت و تشديد يکديگرند. از آن جا که نقش تعريف شده زن در جامعه سنتي ، معمولا يک نقش وابسته و منفعل است، استقلال فزون يافته زن در خانواده ميتواند به ايجاد تنش بيانجامد. زن مي خواهد نظر و ايده خود را بيان کند و اين ابراز فعالانه راي و عقيده، در تضاد با نقش مطيع زن سنتي است. اين تغيير بسته به برخورد هر يک از اعضاي خانواده (زن و شوهر) و ميزان بلوغ فکري آنان ميتواند مثبت يا منفي باشد، به عبارتي وضعيتي که ميتواند منجر به بهبود وضعيت خانواده شود و نيز عاملي که ميتواند نقطه قوت و ارتقا خانواده باشد به شرايطي تنشزا تبديل ميشود.
نقش قضاوت جامعه در سبک زندگي زنان شاغل را چگونه تحليل مي کنيد؟
باورها و انتظارات جامعه، همواره احساساتي را در افراد بر مي انگيزد. به عنوان مثال گاهي جملات و باورهاي متعارض بر نقش افراد اثرات تخريبي دارد. ميزان کار کردن زنان با تعارض مواجه است، اگر زياد کارکنند، به دليل کوتاهي در نقش مادري و همسري مورد سرزنش قرار ميگيرند و اگر بيشتر به نقشهاي خانوادگي بپردازند با اين باور سرزنش مي شوند که زن ها سرمايه علمي کشور را هدر مي دهند. زيرا به اندازه مردان کار نمي کنند. اين گونه قضاوتها حاکي از وجود ديدگاههاي متعارض نسبت به نقش زنان در جامعه است و نياز به بحث و گفتگو در سطح جامعه دارد تا ديدگاههاي دروني افراد در اين خصوص طرح و ميانگين نظرات جامعه شفافتر بيان شود و در پي آن تغييرات نگرشي به رسميت شناخته شوند.
به نظر شما زنان شاغل سبک زندگي سالمتري دارند يا مردان شاغل؟
سبک زندگي کارمندان زن نسبت به مردان، سالم تر است، با وجود آنکه زنان تعارضهاي بيشتري در جامعه و خانواده دارند و با نقشهاي متضاد خود در چالشاند، اما ثابت شده، کساني که تنوع بيشتري در کارهاي خود دارند فرسودگي شغلي کمتري را تجربه مي کنند و زنان نيز به دلايل ذکرشده تنوع کاري بيشتري را تجربه ميکنند، زنان به دليل نقشها و فعاليتهاي متنوعتر مانند رسيدگي بيشتر به امور فرزندان، خانه و نيز شغل خود، تنوع بيشتري را تجربه کرده و رضايت بيشتري نيز از خود خواهند داشت.
کپی لینک کوتاه: