• 1401/08/11 - 14:23
  • - تعداد بازدید: 206
  • - تعداد بازدیدکننده: 203
  • زمان مطالعه : 6 دقیقه
  • /ZFr8
یادداشت/ دکتر سید بهنام الدین جامعی عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران؛

معجزه روپوش سفید

عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران: در طی این سال ها که تدریس کردم، دانشجویانی را به خاطر دارم که نگران نمره هایشان بودند و برای کسری از نمره و نمره ای بهتر، با اساتید خود چک و چانه می زدند، جواب من همیشه به این عزیزان که قطعا بسیاری از آنها جز بهترین، ارزشمندترین و فداکارترین های کادر درمان هستند این بود: «دانشجویان پزشکی، بهتر است بگویم گروه پزشکی؛ نمره نهایی خود را در بالین بیمار و از بیمارانشان می گیرند». هیچ بیماری از درمانگر خود نپرسیده و نمی پرسد و نخواهد پرسید که نمره شما در فلان درس چند بوده است؟

به گزارش معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی ایران، (مفدا ایران) دکتر سید بهنام الدین جامعی عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران در یادداشتی با عنوان (معجزه روپوش سفید) نوشت: ما جشن روپوش سفید نداشتیم، جشن روپوش سفید چندین سال بود که غالبا برای دانشجویان پزشکی پس از امتحان پره انترنی و پیش از ورود به بیمارستان در دانشکده های پزشکی گرفته می شد که در حقیقت جشنی برای تکریم و احترام به رویداد بسیار مهم ورود به عرصه تجربه بالینی، درمان و تشخیص است.

من دانشجوی کارشناسی کاردرمانی دانشکده توانبخشی دانشگاه بودم شاید مثل خیلی از دانشجویان رشته های دیگر پاراکلینیک یا همان پیراپزشکی، جشن روپوش سفید نداشتیم، نمی دانم که الان دانشجویان این رشته ها چنین جشنی دارند یا خیر ؟ و نمی دونم چرا برای ما جشن نمی گرفتند؟ شاید به این خاطربود که طول دوره کارشناسی کوتاه و تقریبا با شروع ترم چهارم (شاید برای رشته های مختلف فرق داشت ) وارد بیمارستان، کلینیک و تجربه بالینی می شدیم، اما دلیل آن هر چه بود قطعا بی اهمیت تلقی شدن این رشته ها و دانشجویانش نبود.

راستش من هم یادم نیست که چه زمانی روپوش سفید پوشیدم و رفتم بیمارستان؛ اما احتمالا شروع ترم چهارم بود، ما برای کارورزی باید به بیمارستان و یا کلینیک هایی می رفتیم که بخش های توانبخشی مانند فیزیوتراپی، کاردرمانی و گفتار درمانی داشتند، البته من هم از این قاعده مستثنی نبودم.

ما در بخش های کاردرمانی بیمارانی را می دیدیم که نیازمند درمان های توانبخشی بودند، مانند بیماران نورولوژیک مثل مبتلایان به ام اس، سکته مغزی، ضایعات نخاعی و ضربه های مغزی یا کودکان اوتیستیک و فلج مغزی در بخش های ارتوپدی و روماتولوژی بیماران مبتلا به روماتویید ارتریت یا ارتروز یا شکستگی ها را درمان توانبخشی می کردیم و در کنار روانپزشکان در درمان توانبخشی بیماران با اختلالات پیسکوتیک مانند اسکیزوفرنیا، دو قطبی ها همراه می شدیم.

من هم در نخستین به اصطلاح روتاسیون بالینی به بیمارستان روزبه که سانتر روانپزشکی محسوب می شد و البته بخش کاردرمانی داشت فرستاده شدم. چهار، پنج نفر همکلاسی بودیم و بیمارستان روزبه نخستین جایی بود که من خود را در روپوش سفید درمان می دیدم، روپوشی بسیار تمیز و اطو کشیده با جیبی که چند خودکار رنگی در آن بود و نام و نام خانوادگی با عنوان رشته و دانشگاه به لباس آویزان بود.

آن روزها روی روپوشها آرم دانشگاه نبود اما حالا روپوش ها شیک تر شدند و هم آرم دارند. هم اینکه بیمارستان ها، اساتید و سوپروایزرها استانداردهای به اصطلاح dress code را جدیتر می گیرند، مثلا موقع پوشیدن روپوش سفید حتما باید دکمه بسته باشد یا اینکه با روپوش سفید نباید در همه جا مثلا کتابخانه وارد شد البته قوانین همه جا یک دست نیست.

مثل اینکه آنقدر از " روپوش سفید و جشن و استانداردهایش " گفتم که اصل مطلب را گم کردم. بیمارستان، کلینیک، تشخیص، درمان برای همه ما "سفید جامگان عرصه درمان" مملو از خاطرات تلخ و شیرین است، خاطرات شیرینی که حتی پس از سال ها لبخندی بر گوشه ذهن مان می نشاند و خاطرات تلخی که قطره اشکی را در گوشه چشمانمان. نخستین تشخیص و درمان موفق و یا نخستین بار که سنگینی موفقیت آمیز نبودن درمان با تمام تلاش ها بر قلبمان سنگینی می کرد.

به نظر من که الان سالیان سال است که از فرایند درمان فاصله گرفته ام و به عنوان عضو هیئت علمی وآناتومیست؛ افتخار تدریس به دانشجویان گروه پزشکی را بر عهده داشتم، بیماران از هر سن، جنس، نژاد، ملیت، رنگ پوست، پایگاه اقتصادی و اجتماعی و هر نوع بیماری علاج پذیر و یا علاج ناپذیر انسان هایی شریف و نیازمند و گاه درمانده و مستعصل هستند که تمام امیدشان در تاریکی ناامیدی ها به کادر درمان است.

در طی این سال ها که تدریس کردم، دانشجویانی را به خاطر دارم که نگران نمره هایشان بودند و برای کسری از نمره، برای نمره ای بهتر، برای پاس کردن با اساتید خود چک و چانه می زدند. جواب من همیشه به این عزیزان که قطعا بسیاری از آنها الان جز بهترین ها، ارزشمندترین ها، فداکارترین های کادر درمان هستند این بود " که دانشجویان پزشکی – بهتر است بگویم گروه پزشکی- نمره نهایی خودشان را در بالین بیمار و از بیمارانشان می گیرند" هیچ بیماری از درمانگرش نپرسیده ، نمی پرسد و نخواهد پرسید که نمره شما در فلان درس چند بوده است؟ استاد آناتومی یا پاتولوژی شما چه کسی بوده است؟ یا اصلا از کدام دانشگاه فارغ التحصیل شده اید؟

برای بیمار و بستگانش آنچه اهمیت دارد توانمندی، دانش، صداقت، تلاش بی وقفه و پایبندی به سوگند نامه حرفه ای است که در لحظه تشخیص و روند درمان برای بیمار بکار می برد.

مثل اینکه " این معجزه روپوش سفید " است. "معجزه روپوش سفید" قشنگ ترین واژه ای است که به ذهن من رسید تا از خاطره ای تقریبا مشترک که به نوعی میراث مشترک بسیاری از سفید جامگان عرصه درمان است بگویم.

بسیاری از سفید پوشان این عرصه بارها جمله ای را از بیمارانشان یا بستگان آنها شنیده اند که حتی بارها و بارها تکرار ان جمله از جانب بیماران مختلف اثر عمیق روانی ان را نمی کاهد. "آقای دکتر ، خانم دکتر اول خدا بعدا شما " نمی دونم در فرهنگ های دیگر معادلی به این زیبایی و پر مفهومی وجود دارد یا نه ؟

نخستین بار که این جمله رو شنیدم از مادر یک کودک 9 ساله مبتلا به فلج مغزی از نوع کودروپلژی اسپاستیک و با عقب مانندگی ذهنی شدید بود، واقعا کیس بسیار مشکلی بود، فلج مغزی و عقب مانندگی ذهنی، واقعا امیدی به هیچ تغییری در وضعیت او پس از درمان های توانبخشی نداشتم. اما وقتی این جمله "آقای دکتر - اول خدا بعدا شما " رو شنیدم فکر کردم یک مادر به خاطر "روپوش سفیدی" که اجازه پوشیدن آن را برای درمان به دست آورده بودم نه تنها تمام امیدش را به آن بسته بود که در یک جمله جایگاه من درمانگر تازه کار دانشجو را تا جایگاه والایی برد که حرفی برای گفتن و راهی جز تلاش کردن برای درمان فرزندش برایم نگذاشت.

یادم هست در جوابش گفتم مادر امیدت اول به خدا و پیامبر و ائمه، من فقط یک وسیله هستم اما باز تکرار کرد " باشه آقای دکتر (البته من دکتر نبودم فقط یک دانشجوی ترم پنج مقطع کارشناسی بودم) اول خدا بعد شما، نه اینکه اعتقاد نداشت نه اینکه به دعا باور نداشت، ظاهرش به خصوص موقعی که سعی می کرد در حالی که پسرش را که بیشتر به یک تخته چوب سنگین شبیه بود جابه جا کند، چادرش از سرش نیفتد؛ نشان می داد که باوری قوی و ریشه دار باعث شده این همه رنج را تحمل کند.

در این جمله به ظاهر ساده " اول خدا بعدا شما" چه رازی نهفته است؟ روپوش سفید درمانگرجامه مقدسی است واسطه بیمار و درمانگر که گویای اعتماد، مسئولیتی بسیار سنگین در برابر خدا و خلق، باور، تقدس حرفه ای، حق الناس، شایسته احترام بودن، خفظ حریم و حرمت است.

اعتمادی که اگر شکسته شود، تقدسی که اگرنادیده گرفته شود و حرمت و احترامی که به زیر پا نهاده شود سنگ بر روی سنگ بند نمی شود. ارزش هایی که قدمت شان به اندازه تمدن بشری است ووفاداری به آنها مسیولیت سنگینی است که بر دوش همه ما نهاده شده است تا امیدی را ناامید نکنیم و همچنان "جامه سفید درمان" الهام بخش سلامتی ، تندرستی و امید باشد.

و در انتها گرامی می داریم یاد شهدای سفید پوش عرصه مبارزه با کویید 19 را که از جانشان دریغ کردند تا شاهد روزهای روشن باشیم.

پایان مطلب//

  • گروه خبری : اخبار برتر
  • کد خبر : 6993
کپی لینک کوتاه:
کلمات کلیدی
A. Ramezanpour
خبرنگار:

A. Ramezanpour

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید