• 1399/12/12 - 06:28
  • - تعداد بازدید: 2
  • - تعداد بازدیدکننده: 2
  • زمان مطالعه : 8 دقیقه
  • /ZdGVo
راه‌هاي جلوگيري از فرسودگي شغلي کدام است؟

صبوريم ،سنگ نيستيم

راه‌هاي جلوگيري از فرسودگي شغلي کدام است؟
صبوريم ،سنگ نيستيم


فرسودگي در اثر شفقت» شايد اين عنوان چندان برايتان آشنا نباشد. آيا درباره فرسودگي شغلي حرف مي‌زنيم؟چه نوع فرسودگي؟ فرسودگي بر اثر ساعات طولاني کار؟ فرسودگي بر اثر جنس کار؟


 اين عنوان وبيناري بود که چند روز قبل برگزار شد و هدفش شکل گرفتن گفت‌و‌گو بين روانپزشکان و کنشگران اجتماعي و کساني بود که شغل‌شان با انسان‌ها سر و کار دارد؛ فرسودگي اي که در اثر شفقت کاري به وجود مي‌آيد. راستي هيچ وقت با خودتان فکر کرده‌ايد يک پرستار يا پزشک که دائم با‌ مردم سر و کار دارد بعد از مدتي چطور مي‌تواند با انبوهي از رنج کنار بيايد؟ امدادگران چطور؟ آنها که دائم در مناطق پر بحران رفت و آمد مي‌کنند؟ يک روزنامه نگار چطور؟ کسي که دائم ميان مردم و پاي درددل آنهاست؛ رنج ديدگان را از نزديک مي‌بيند و رنج آنها را  براي شما در قالب کلمات و تصوير بيان مي‌کند.
در اين وبينار که به منظور پاسخ دادن به همين سؤالات برگزار شد، يک امدادگر، يک روزنامه نگار و يک کنشگر اجتماعي تجربه زيسته خود را مطرح کردند و دکتر مريم رسوليان راه‌هاي پيشگيري از فرسودگي را بررسي کرد؛ موضوعي که بسياري از روانپزشکان معتقدند خيلي کم به آن پرداخته شده است.
احمد بختياري، مديرعامل جمعيت غيردولتي خانه نجات ايران و امدادگر جمعيت هلال احمر، تجربه سال‌ها حضور در بحران‌هايي چون سيل و زلزله را داشته و در اين وبينار نماينده امدادگران بود: «گاهي يک امدادگر بدون تجربه و آموزش، ناگهان به يک بحران ورود مي‌کند. بايد بپرسيم وقتي يک امدادگر با حمايت رواني آشنا نيست يکباره چطور وارد بحران‌هاي جدي و بلايا مي‌شود؟ من احساس مي‌کنم کساني که به طور حرفه‌اي وارد مي‌شوند کمتر آسيب مي‌بينند تا آنهايي که بر اثر احساسات وارد اين حوزه مي‌شوند
بختياري در ادامه درباره تجربه زيسته‌اش در زلزله کرمانشاه و سيل‌هاي سال‌هاي اخير اشاره مي‌کند:«کرمانشاه شايد اولين زلزله‌اي در کشور بود که ما با ترافيک ? کيلومتري کمک‌هاي مردمي روبه رو شديم و برايمان مهم بود بدانيم چرا مردم تلاش مي‌کنند خودشان به منطقه بيايند و چرا کمک‌هايشان را از طريق دستگاه‌هاي متولي ارسال نمي‌کنند؟ وقتي اين تعداد انسان وارد منطقه آسيب ديده مي‌شوند، قطعاً رفتارهاي حرفه‌اي کمتر و کمتر مي‌شود. ما فردي را در کرمانشاه ديديم که همه اعضاي خانواده‌اش فوت کرده بودند؛ يک خانه سه طبقه که همه ساکنان آن فوت شده بود و اين فرد فقط زنده بود. حال شايد در ظاهر ساده باشد برويم با کسي که همه اعضاي خانواده‌اش را از دست داده حرف بزنيم اما موضوع به اين سادگي نيست.
 در يکي از اين گروه‌ها يک روانشناس با ما همراه بود که تازه کار بود و ميزان گفت‌و‌گوهايش با همان فردي که همه اعضاي خانواده‌اش را از دست داده بود خيلي زياد بود و هر روز چند ساعت با اين فرد حرف مي‌زد. تا چند روز اول همه چيز عادي بود اما از روز چهارم فهميدم امدادگري که همراه ماست خودش بشدت آشفته شده و ناراحت است و شرايط روحي مناسبي ندارد. يعني آنقدر درگير موضوعات مربوط به اين خانواده شده و استراحت نکرده بود که خودش هم دچار آسيب شد. در گروه‌هاي امدادي حرفه‌اي دنيا هميشه مددکار و مشاور و روانشناس هست و در خيلي از حوادث و بلايا سيستمي هست که اگر يک امدادگر در وضعيت سختي قرار گرفت مي‌تواند از مرخصي‌هاي سه روز تا يک هفته‌ استفاده کرده  و با مشاور و مددکار صحبت کند و فعاليت ورزشي و تفريحي داشته باشد. اما اين را در سيستم خودمان نمي‌بينيم. استمرار ديدن صحنه‌هاي دلخراش و شنيدن تجربه‌هاي هولناک فرسوده کننده است
 يک روزنامه نگار حوزه اجتماعي هم که بيشترين تجربه‌اش در حوزه آسيب‌هاي اجتماعي بوده و روزنامه‌نگار ميداني است از تجربه‌هايش مي‌گويد: «يک روزنامه‌نگار فقط در محل پرتنش حضور ندارد بلکه بعد از آن بايد بارها با همان صحنه مواجه شود. بايد فايل‌هاي صوتي را گوش دهد و تصاوير را دوباره ببيند و اين درگيري تا زماني که گزارش اش را بنويسد پيوسته با او است. او بايد چشم در چشم سوژه‌ بدوزد، با او احساس همدلي کند و حرف‌هايش را ساعت‌ها بشنود تا بتواند روايت تأثيرگذاري ارائه دهد. اتفاقي که مي‌افتد اين است که بعد از مدتي دچار بي‌حسي مي‌شود که اين به هيچ وجه معنايش بي‌تفاوتي نسبت به آنچه مي‌بيند و مي‌شنود نيست بلکه از ديدن حجم زياد و رنج ديگران کرخت مي‌شود. خيلي اوقات ما از خودمان مي‌پرسيم آيا به ديدن فاجعه عادت کرده‌ايم؟ آيا حساسيت ما نسبت به موضوعات غمناک از دست رفته؟»
مينا کامران، کنشگر و تسهيلگر اجتماعي چند سال است در روستاهاي سيستان و بلوچستان کار داوطلبانه مي‌کند. او مي‌گويد: «وقتي نااميدي در جامعه افزايش مي‌يابد از ما که فعال اجتماعي هستيم انگار بيشتر توقع مي‌رود که حالمان خوب باشد و گاهي ما را مجسمه سفت و سختي مي‌دانند که بايد صداي همه را بشنويم و هميشه محکم بمانيم اما اين تصوير درستي نيست. رفت و آمدها و برخورد با آدم‌هايي که هزار مشکل دارند تو را شکننده مي‌کند اما نمي‌تواني دردهايت را بروز بدهي. اينها به علاوه محدوديت‌هاي ديگر، يک داوطلب را که به خاطر عشق و علاقه‌اش کار مي‌کند واقعاً فرسوده مي‌کند. گاهي ادارات و گاهي در سطوح بالاتر براي تو محدوديت‌هايي ايجاد مي‌کنند که واقعاً کنشگر اجتماعي را خسته مي‌کند
مريم رسوليان، روانپزشک و عضو هيأت علمي دانشگاه علوم پزشکي ايران بعد از شنيدن حرف‌هاي اين فعالان و کنشگران مي‌گويد: «من درباره شفقت و فرسودگي صحبت مي‌کنم. کساني که شغل‌شان سر و کار با  رنج ديگران است. مثل معلمان و پرستاران. شما با موجودي به‌نام انسان کار مي‌کنيد که غير قابل پيش‌بيني است و نيازهايش کاملاً توسط شما برآورده نمي‌شود. امدادگران بايد در شرايط سخت با انسان‌ها کار کنند که اين خود بستر فرسودگي را فراهم مي‌کند. گزارشگر اجتماعي با مردم برخورد مي‌کند و بلايا و مصايبي را گزارش مي‌کند که بستري براي خستگي و فرسودگي فراهم مي‌آورد. يکي از علائم فرسودگي خستگي هيجاني است؛ اينکه مي‌گويي اين کار فايده ندارد و ديگر تحمل استرس ندارم.
وقتي در کارمان تحمل انتقاد نداريم يعني داريم خسته و فرسوده مي‌شويم. پزشکاني که زياد بيمار مي‌بينند اين را زياد تجربه مي‌کنند چراکه بايد دائماً به ‌آه و رنج‌هاي افراد ديگر گوش بدهند. نکته دوم مسخ شخصيت است يعني انگار آن آدم کس ديگري مي‌شود و ظرفيتش کم مي‌شود اين همان کرختي اي است که روزنامه‌نگاري که اينجا حرف زد درباره‌اش گفت، اين به خاطر شدت احساسات و محرکاتي است که شخص ديده و کرخت شده است. در بحران‌ها تا يک جايي اين کرختي جنبه محافظتي دارد ولي در شرايط مزمن حساسيت آدم‌ها را کم مي‌کند. سومين بعد فرسودگي احساس عدم کفايت شخصي است. يعني فرد مي‌گويد ديگر توان ندارم. اينها علائم فرسودگي است و معلوم است فرد از خودش مراقبت نکرده است. اين افراد بايد تحت حمايت‌هاي جمعي قرار بگيرند
دکتر رسوليان در تعريف شفقت هم مي‌گويد: «شايد در اين عنوان بيشتر شفقت نسبت به ديگران فهم شود اما من مي‌گويم کسي که نسبت به خودش شفقت نداشته باشد نسبت به ديگران هم نمي‌تواند شفقت داشته باشد. اين يک دروغ است که من خودم را فداي ديگران مي‌کنم. تنها کسي مي‌تواند به ديگران کمک کند که جاي پاي خودش محکم باشد. پس شفقت، مهرباني و همدلي چند زيرمجموعه دارد؛ اول اينکه کسي که شفقت‌ورز است مي‌پذيرد که رنج، بخش اجتناب‌ناپذير زندگي است. دوم اينکه به‌دنبال راه حل است نه مقصر. فرد شفقت‌ورز مي‌تواند احساسات و رنج ديگران را درک کند و نهايتاً اينکه باور دارد که خودش تغيير مي‌کند و ديگران هم تغيير مي‌کنند و اينکه هميشه قرار نيست اين رنج باشد و اين نگاه، اميد به‌وجود مي‌آورد
به‌گفته وي موانع عمده شفقت‌ورزي در برخي از فعالان اجتماعي اين است که اغلب آنها کمال طلبند، خودسرزنش گرند و هر کاري که مي‌کنند فکر مي‌کنند کم کاري کرده‌اند: «شخص از خودش قدرداني نمي‌کند. ما بايد به خودمان انرژي بدهيم تا بتوانيم به ديگران انرژي بدهيم اگر اينها وجود نداشته باشد افسردگي و نااميدي پيش مي‌آيد
اگر هر کدام از ما درباره شغل خودمان و سختي‌هايش حرف بزنيم بيشتر به درک و همدلي درباره سختي‌هاي‌مان مي‌رسيم و مي‌فهميم کجا بايد نسبت به خودمان هم شفقت بورزيم.
 

  • گروه خبری : اخبار جایگاه
  • کد خبر : 327022
کپی لینک کوتاه:
کلمات کلیدی
مدیر سیستم
خبرنگار:

مدیر سیستم