• 1399/06/01 - 04:36
  • - تعداد بازدید: 3
  • - تعداد بازدیدکننده: 3
  • زمان مطالعه : 12 دقیقه
  • /ZfoWo

پيشگيري از ابتلا به کرونا ؛ مهمترين مساله رسالت پزشکي

در آستانه روز پزشک، گفتگويي با دکتر محمدباقر صابري زفرقندي عضو هيئت علمي دانشگاه علوم پزشکي ايران انجام  شده است
به نقل از روابط عمومي دانشکده علوم رفتاري و سلامت روان- انستيتو روانپزشکي تهران؛ متن مصاحبه به شرح ذيل است:
 
لطفاٌ خودتان را معرفي فرماييد.
دکتر محمدباقر صابري زفرقندي ورودي سال ???? و فارغ التحصيل  ????پزشک عمومي دانشگاه علوم پزشکي ايران ورودي ???? و فارغ التحصيل در سال ???? به عنوان روانپزشک از انستيتو روانپزشکي تهران وابسته به دانشگاه علوم پزشکي ايران هستم.
 
چه شد که به رشته پزشکي علاقمند شديد؟
زادگاه بنده روستايي از توابع شهرستان اردستان در استان اصفهان است. وضعيت بهداشتي در آن زمان که اوايل دهه پنجاه بود و ما دوران دبستان را مي گذرانديم را نمي شود گفت خوب نبود بلکه اسف بار بود. بهداشت محيط، تغذيه و وجود بيماري هايي مثل تراخم، کچلي، شپش در بين دانش آموزان و مردم، همچنين بيماري هاي انگلي شايع بود و سلامت و حيات مردم و خصوصا کودکان را تهديد مي کرد.
روستاي ما چون چندين روستاي ديگر همجوار داشت و در کنار جاده قرار گرفته بود داراي بهداري بود. در بهداري يک نفر پيشکار که معادل بهيار امروزي است مستقر بود و بايد پاسخگوي همه مشکلات بهداشتي مردم مي بود. در هفته يک روز هم پزشک به ده مي آمد که عموما پزشک پاکستاني بودند و به سختي مي توانستند فارسي صحبت کنند. برنامه واکسيناسيون هم در مدارس شروع شده بود و جالب اينکه خيلي ها از زدن واکسن اکراه داشتند و حتي از ترس از مدرسه فرار مي کردند. به همين دليل با برنامه ريزي قبلي در روزي که قرار بود واکسيناسيون انجام شود همه بچه ها بايد درمدرسه حاضر باشند و با تهديد مدير مدرسه که معمولا هم به ترکه و يا شلاق مسلح بود واکسيناسيون براي همه انجام مي شد.
من به ياد دارم که برخلاف اکثر همکلاسي هايم از زدن واکسن هيچ ابايي نداشتم. هميشه در دلم حس خوبي به بهيار و پزشک روستا داشتم. وقتي فرد دردمندي به آنها مراجعه مي کرد و با حال خوب برمي گشت احساس دروني من اين بود که دکتر موجودي بالاتر از انسان هاي معمولي است و قدرتي الهي دارد که مي تواند شفا دهنده باشد. هميشه آرزو مي کردم که بتوانم دکتر باشم تا به دست من افراد دردمند شفا پيدا کنند. مجموعه اين وقايع و همچنين توصيه و نگاه خانواده به دکتر و طبيب باعث شده بود که تعلق خاطري به دکترشدن داشته باشم. وقتي به درمانگاه روستا ميرفتم يک احساس خوبي به پزشک آنجا داشتم چون هميشه حس ميکردم يک نگاه مهربانانه و مشفقانه به اهالي روستا دارند و مورد احترام عميق اهالي محل است.
خيلي وقت ها شاهد درد و رنج مردم بودم که امروز متوجه هستم که بيماري هاي ساده وقابل پيشگيري و درمان بودند ،دوست داشتم که خداوند به من قدرتي عطا کند که بتوانم به آنها کمک کنم. نسخه نويسي پزشک ده که به صورت خطوط کج و معوج و به قول بچه ها خرچنگ قورباغه بود نيز برايم جذابيت داشت. در آن زمان اکثر همسن و سال هاي من بعد از تحصيلات ششم ابتدايي که آخرين مقطع تحصيلي درروستا بود با گرفتن تصديق پنجم ابتدايي براي کار به تهران مي رفتند ولي سرنوشت من اينگونه رقم خورد که براي ادامه تحصيل به تهران آمدم. از يک طرف علاقه زيادي که خودم به کتاب و مدرسه داشتم و از سوي ديگر تمايل و همراهي خانواده مزيد بر علت بود که در مهاجرت اجباري به تهران در کنار کار هاي پراکنده به تحصيل نيز ادامه دهم. پدر بنده جزء معدود افراد روستا بود که بدون اينکه به مدرسه رفته باشد در حد خيلي خوب خواندن و نوشتن مي دانست و عميقا و شديدا اهل مطالعه بود. ايشان نيز از مشوق هاي ما براي ادامه تحصيل بودند.
شايد براي نسل امروزي قابل باور نباشد که مدرسه رفتن در روستا کاري بسيار پر مشقت بود. همه بچه ها در کنار وظايف روزمره خودشان که کمک به خانواده درامور کشاورزي و دامداري بود درس هم مي خواندند. از طرفي تهيه کتاب و نوشت افزار خيلي سخت و البته گران بود. بنده در طول تحصيل ابتدايي هميشه شاکرد اول بودم و از جمله آرزو هايم اين بود که دکتر باشم. دوران راهنمايي را نيز با همين شکل و به عنوان شاگرد ممتار در تهران ميدان خراسان در مدرسه شجاعي گذراندم. امروز به جاي آن مدرسه راهنمايي درمانگاه شهداي لرزاده بنا شده است. با هدف قبولي در رشته پزشکي رشته علوم تجربي را انتخاب کردم در حاليکه به رياضي و ادبيات نيز علاقه مند بودم و خيلي ها توصيه مي کردند که دررشته رياضي را انتخاب کنم چون امکان موفقيت من بيشتر است ولي علقه خودم رشته تجربي به اميد دکتر شدن بود. درآن مقطع فقط کساني مي توانستند در رشته هاي پزشکي در کنکور شرکت کنند که رشته علوم تجربي را انتخاب کرده باشند. به همين دليل به دبيرستان ابوريحان در ميدان خراسان تهران رفتم و براي رسيدن به رشته پزشکي تلاش کردم. دوران دبيرستان من همزمان شد با شروع جنگ تحميلي صدام عليه ايران و حوادث ابتداي پيروزي انقلاب، لذا در کنار فعاليت در بسيج بيست مليوني که بعد ها شد بسيج مستضعفين با اينحال از درس و تحصيل خود غافل نشدم و درس را رها نکردم. دراولين فرصتي که سن و رشد بدني من اجازه داد داو طلبانه به جبهه رفتم ولي هرگز نمي توانستم موضوع درس را فراموش کنم. در فرصت هايي که در تهران بودم به مدرسه مي رفتم و با ساير دانش آموزان امتحانات را شرکت مي کردم و خوشبختانه با موفقيت نيز درسال ???? ديپلم علوم تجربي گرفتم. در اولين کنکور شرکت کردم و رتبه نسبتا خوبي داشتم ولي چون دررشته پزشکي قبول نشدم ترجيح دادم که به سربازي بروم. درآن زمان سربازان نيز مي توانستند درکنکور شرکت کنند و در شهر اروميه مقر اصلي قرارگاه حمزه سيد الشهدا که محل خدمت نظام وظيفه من بود توانستم در امتحان کنکور شرکت کنم و به لطف خداوند در رشته پزشکي در مرکز پزشکي شاهنشاهي که به نام طالقاني مزين شده بود و در ادامه به دانشگاه علوم پزشکي ايران تبديل شد قبول شوم.
نکته مهمي که نمي توانم تاثير آن را انکار کنم که بر تصميم قطعي من براي طبيب شدن تعيين کننده بود تجربه مجروحيت بنده در عمليات والفجر ? بود. توفيق اينکه به عنوان نيروي درماني در مناطق عملياتي حضور داشته باشم را پيدا نکردم و بيشتر به عنوان رزمنده در مناطق جنگي حضور پيدا مي کردم ولي وقتي در يکي از عمليات ها به سختي مجروح شدم و به دشواري توسط دوستان هم گرداني به پشت معرکه نبرد منتقل شدم و سروکارم با برادران امداد گر و در نهاين کادر درماني و پزشگان افتاد، يعني وقتي که خدمات کادر درماني و خصوصا پزشکان را دربيمارستان هاي صحرايي ازنزديک لمس کردم با تمام وجود متوجه شدم که کارآنها تا چه اندازه مهم است. فراموش نمي کنم که در همان ايام و ساعت هايي که خيلي کند وسخت مي گذشت با خودم عهد کردم که اگر قرار باشد به دانشگاه بروم به جز رشته پزشکي انتخاب ديگري نداشته باشم. يعني دو هدف براي خودم تعيين کرده بودم که يا تا پايان جنگ در ميدان نبرد باشم ويا دررشته پزشکي ادامه تحصيل دهم. با ذکر اين خاطره مي خواهم به مناسبت روز سعيد پزشک، اشاره اي هم به نقش بي بدليل درمان و طبيبان کشور در کوران جنگ کرده باشم. فراموش نکنيک که جنگ يک امر تحميلي از طرف دشمن بر کشورمان بود و انتخاب ما نبود. شايد دراين روزها که کرونا به سلامت آحاد جامعه هجوم آورده است و به کوچک و بزرگ ما رحم نمي کند مردم تا حدودي بتوانند بفهمند که در کوران دفاع مقدس پزشگان و کادر درماني در گمنامي تمام چه ز حماتي رابر دوش داشته اند. افتخار نظام پزشکي در کشورمان حضور در خط مقدم مبارزه بوده است که امروز به عيان در فضاي کرونا زده مردم از نزديک شاهد هستند وبه همين دليل بخشي از شهداي ما در دوران جنگ پزشکان و کادر بهداشتي و درماني هستند. به عبارتي ايثار تا پاي جان که در شيوع کرونا شاهد هستيم تجربه اول متوليان درمان در کشور نيست.

به نظر شما وظيفه ذاتي يک پزشک چيست؟
وظيفه پزشک را اصولا خود ماهيت پزشکي و رشته پزشکي و فلسفه طبابت تعيين مي کند. کسي که پزشک مي شود در مرحله اول خودش را وقف مردم کرده است. طبيب نمي تواند خود را محدود به بخشنامه ها و توصيه ها کند و بايد تماما در خدمت اهداف پزشکي باشد. ابزار کار يک طبيب انسانهايي هستند که احساس درماندگي و درد مي کنند و در ناخودآگاه آنها پزشک جانشين خدا وابزار شفا دهنده خدا در زمين است. بنابراين وظيفه يک پزشک از نظر انساني و اخلاقي بسيار مهم است و بايد تمام وجود خود را وقف خدمت بيمار کند. وطيفه دارد به غيراز رفاه و بهبودي بيمار به هيچ موضوع ديگري فکر نکند. تامين رفاه جسمي ورواني بيمار و خانواده او به هر طريقي که دانش او و علم روز به او اجازه مي دهد در اولويت حرفه اي و زندگي شخصي او است.
 
سختترين لحظه در زندگي يک پزشک چيست؟

دوره آموزش پزشکي تماما دوره سختي است، درس خواندن ها، شب بيداري ها، کشيک دادنهاي پراسترس دوره هاي کارورزي، دوراني سخت و البته توام با لذت هاي خاص خودش مي باشد.
براي من هم مثل ساير پزشکان ، سخت ترين ايام دوراني بوده است که علي رغم تمام تلاش هايي که کرده ايم نتوانسته باشيم جان بيماري را نجات بدهيم. اين موضوع دراين ايام که کرونا شيوع پيدا کرده است خودش را بيشتر از گذشته به رخ مي کشد. واقعا براي طبيب هر نوع سختي قابل تحمل است ولي از اينکه بداند که نمي تواند جان بيمار را نجات بدهد و عده اي را از نگراني برهاند تحمل ناپذير است.

چند نکته کليدي که در دوران طبابت به آن دست يافته ايد؟
در خيلي از مواقع استجابت دعاي بيماران يا همراهان را در همان لحظه اي که دعا مي کنند حس مي کنم. شايد معنوي ترين ساعات زندگيم اين لحظه ها باشد.

توصيه شما به پزشکان جوان تازه فارغ التحصيل شده چيست؟
پزشکان جوان تازه فارغ التحصيل شده فراموش نکنند که با انسانهاي نيازمند مواجه هستند و بايد به آنها کمک کنند، کسي که به شما مراجعه مي کند تمام اميدش به شماست، و شما را در قالب قدرت الهي مي بيند و شما بايد به عنوان فردي که رنگ و بوي خدايي دارد به او کمک کنيد. هر چند وظيفه حاکميت است که شرايط را به شکلي مهيا کند تا فعالين حوزه بهداشت و درمان و خصوصا پزشکان هيچ دغدغه معيشتي نداشته باشند ولي ما پزشکان نيز نبايد فراموش کنيم که درآمد بالاخره محقق مي شود و نبايد اجازه بدهيم که طمع و ولع مال ما را از وظيفه پزشکي دور کند. . ما بايد مسئوليت اخلاقي، شرعي و حرفه اي خود را به درستي انجام دهيم تا برکات خاص خداوندي همراه ما باشد وبه وعده الهي ايمان بياوريم که هرگز فقربه سراغ مان نخواهد آمد.
رضايت و دعاي خير مردم سرمايه باارزشي است که کمتر حرفه اي به اندازه طبابت از آن بهره مند مي شود.

بهترين و تلخ ترين خاطره خود را از دوران پزشکي بگوييد؟
شايد تلخ ترين خاطره من، به زماني برگردد که يک جواني را با علائم سرماخوردگي به بيمارستان آوردند. آزمايشات اوليه نشان داد که اين پسر جوان که به گفته پدرش رتبه برتر کنکور آن سال هم بود، مبتلا به بدخيمي خوني است. متاسفانه درمان هاي موثر امروزي براي درمان سرطانهاي خوني در آن زمان در کشور وجود نداشت و ايشان ظرف يک هفته بعد فوت کرد.
شيرين ترين خاطرات هم مربوط به زماني است که بيمار پس از درمان سلامت خود را بازمي يابد. خصوصا بعد از اعمال جراحي.

هم اکنون چه فرصتها و تهديدهايي پيش روي حرفه پزشکي است؟
فرصتهاي کنوني در حرفه پزشکي اين است که ما مي توانيم خدمات پزشکي را به دورافتاده ترين نقاط کشور ارائه بدهيم. نظام شبکه هاي بهداشتي ودرماني توسعه خوبي داشته است و ما بايد قدر اين نظام را بدانيم. با تقويت نظام خدمات اوليه بهداشتي (PHC) ما مي توانيم به محيطي ترين نقاط کشور خدمات را ارائه دهيم.
تهديدي که پيش روي حرفه پزشکي است، تخصص گرايي افراطي است. اگر رشته هاي تخصصي و فوق تخصصي را به قيمت فداشدن پزشکان عمومي توسعه دهيم خطا کرد ه ايم. اگر پزشک خانواده درست تربيت شود، ما مي توانيم طبابت مبتني بر جامعه را توسعه دهيم و مي توانيم در کنار خدمات دارويي از خدمات روانشناختي، خدمات مددکاري مناسب استفاده کنيم و در مواردي که نياز به تخصص بيشتري باشد، بيمار را به متخصص ارجاع دهيم. سرمايه گذاري بر روي پزشگ خانواده که هدف گذاري اصلي آن پيشگيري است راه نجاتي است تا هزينه هاي نظام سلامت را در چاه ويل درمان نريزيم.
 
امروزه مهمترين مساله رسالت پزشکي موضوع ويروس کرونا (کوويد??) مي باشد، در اين خصوص توضيحاتي بفرماييد.
در دروه کرونا نقش نظام سلامت و پزشکان خانواده که بايد روي پيشگيري کار کنند پررنگ تر شد. چون وقتي کسي به کرونا مبتلا ميشود تقريبا ديگر از خيلي از رشته هاي تخصصي کاري برنمي آيد. گرچه تلاش هاي آنها بي فايده نيست، ولي هزينه گزافي براي خروجي محدود به خاطر ماهيت اين بيماري بر کشور تحميل مي شود.
ما بايد به مسيري برويم که افراد به بيماري مبتلا نشوند يا بوسيله مراقبتهاي اوليه علائم خفيفي پيدا کنند. بايد نقش پيشگيري و درمان بايد مبتني بر جامعه و خانواده پررنگ شود که اين اساس کار نظام بهداشتي درمان موفق است و درسهايي که از کرونا آموختيم در اين زمينه مي تواند راه گشا باشد.

خبرنگار و تهيه خبر: زهره راخ (مسئول روابط عمومي دانشکده)
  • گروه خبری : اخبار جایگاه
  • کد خبر : 328449
کپی لینک کوتاه:
کلمات کلیدی
مدیر سیستم
خبرنگار:

مدیر سیستم