گفتوگوي همشهري با دکتر مهدي محسنيانراد استاد برجسته علومارتباطات درباره کرونا و تاثير آن بر ارتباطات انساني
کرونا پرتکرارترين واژه در تاريخ
دکتر مهدي محسنيانراد از شناختهشدهترين انديشمندان ايراني حوزه ارتباطات است. با شيوع کرونا و گسترش آن، تصميم گرفتيم با اين استاد برجسته درباره بلايي که کرونا بر سر ارتباطات انساني آورده است گفتوگو کنيم. بر عکس بسياري که اين روزها آنلاين گفتوگو ميکنند، محسنيان راد علاقه دارد گفتوگو حضوري انجام شود؛ چون معتقد است «ارتباط چهره به چهره در مقايسه با آنلاين، مثل مقايسه داشتن يک دسته گل طبيعي معطر در گلدان با گل مصنوعي است.» ماسک به صورت و با رعايت پروتکلهاي کرونايي زير درخت انار خانهاي در تهرانپارس گفتوگويمان را شروع کرديم و او مثل هميشه با شربت آلبالويي که آلبالوهايش را خود از درخت چيده و راديو آوايي که خاطرش براي هر دوي ما عزيز است به استقبال ما آمد.
ارتباط چهره به چهره و انساني بعد از شيوع کرونا بهشدت کم شد.اين براي نخستينبار نيست که در تاريخ با يک بيماري مهلک روبهرو ميشويم. ما خودمان در ايران در سالهايي اپيدميهاي خطرناکي مثل وبا را تجربه کردهايم. به نظر ميرسد ترس و وحشتي که اين روزها کل جهان را در بر گرفته ناشي از زيست در دهکده جهاني است که هر لحظه افراد را درگير خودش ميکند. نظر شما بهعنوان يک ارتباطشناس در اينباره چيست؟
ما پديدهاي در ارتباط داريم به نام «ارتباط با خود» (intrapersonal communication) که با تفکر متفاوت است. مثلا وقتي شما ميخواهيد مسئلهاي را حل کنيد اين تفکر است، اما وقتي بهاصطلاح توي دلتان حرف ميزنيد، اين ارتباط با خود است؛ يعني خودتان هم فرستنده پيام و هم گيرنده آن هستيد. ممکن است تاکنون چنين صحنهاي را ديده باشيد که فردي در سکوت يک جا نشسته و گويي در خودش به سر ميبرد. اما در يک لحظه با صدايي آرام ميگويد لا الله الا الله؛ اين لحظهاي است که خودش در ارتباط با خودش دچار اختلال ميشود و در واقع ارتباط را قطع ميکند. اين شاخه از ارتباطشناسي هنوز خيلي جوان است و اطلاعات ما درباره آن در آغاز راه است. نخستين کتاب مستقل آن سال ???? در آمريکا منتشر شد. نخستين حدس من اين است که کرونا و ايزوله شدن آدمها، حجم ارتباط با خود را افزايش داد. تصور من اين است که حال و روز ارتباطي انسان به عنوان تنها موجود ناطق شناختهشده جهان هستي در شرايط اپيدميهاي جهاني، بسته به آنکه در کدام زمينه ارتباطي حضور داشته، کنشها و رفتارهاي ارتباطي متفاوتي از خود بروز داده است. اگر به همه اپيدميهاي جهاني مانند طاعون، وبا، آنفلوآنزاي اسپانيايي و از اين قبيل بهطور قراردادي بگوييم دوران کرونايي، اوضاع در کروناي قبل از دهکده جهاني، کروناي دوره دهکده جهاني (که الان ما در آن قرار داريم) و کروناي پس از دهکده جهاني که ما انتظار داريم ??سال ديگر اتفاق بيفتد و چيزي متفاوت از دهکده جهاني شکل بگيرد، متفاوت خواهد بود. اجازه دهيد ابتدا دوره پيش از دهکده جهاني را مرور کنيم. اکنون ديگر با اطمينان ميدانيم که در حدود سالهاي 1296 تا 1299 (???? تا ???? ميلادي) هم طاعون خانمان برانداز و هم آنفلوآنزاي اسپانيايي بهشدت شيوع داشته است. يافتن اطلاعات مستند در مورد آن دوره فوقالعاده دشوار است. مثلاً در پايان نخستين سال اپيدمي، جامعه بدبخت ايران دوره بلبشوي پس از مشروطيت را طي ميکرده. احمدشاه بيرون از ايران زندگي ميکرده و يک نوع بيصاحبي که در دورانهاي اپيدمي بدتر از استبداد است، در کشور رايج بوده؛ جامعه بسيار بيسواد بود، چند نسخه هفتهنامه منتشرشده در پايتخت به سبک 100سال پيش ايران که فاقد اخبار پيرامون مخاطبان بوده، فقدان تلفن و راديو، مطبوعات بهشدت آشفته و غيرخبري و سيستم ارتباط رسانهاي که بسيار ناقص بود. ارتباط راه دور نيز در حد صفر بود. نه تلفن داشتيم، نه خبرگزاري و نه راديو. در نتيجه ما نميدانيم آن مردمان فلکزده چه روزگار تلخ ارتباطي راه همراه با بيخبري از پيرامون خود يا حتي کمي دورتر پشت سر گذاشتهاند. بنابراين اصل شيوع بيماري در آن دوره در رسانههاي ما به هيچ وجه منعکس نشده است. من در خلال نگارش کتاب رسانهشناسي که در ابتداي گفتوگو به آن اشاره کردم، در فصل نشر مطبوعات بنا به دلايلي لازم بود درباره تاريخ ارتباطات در آن مقطع کار کنم. تنها منبع خوبي که پيدا کردم، گزارشي عيني از يک روزنامهنگار خيلي عزيز ايراني بود به نام محمد مسعود که لحظه به لحظه وبا را تجربه و ثبت کرده بود. محمد مسعود نخستين روزنامهنگار ايراني است که تحصيلات دانشگاهي روزنامهنگاري دارد. يعني مدرک روزنامهنگاري از بلژيک گرفته است. او وقتي وبا به ايران ميآيد، 14- 13 ساله بوده است. بعدها يک کتاب زندگينامه نوشته است. به داوري من، محمد مسعود تنها روزنامهنگار در تاريخ ايران است که توانسته رکن چهارم مشروطيت را از طريق روزنامه «مرد امروز» ايفا کند. پس چيزهايي که او درباره اتفاقات آن مقطع نوشته افسانهبافي نيست. عين جمله او درباره وبا در آن سالها اين است: «از در منزل تا مدرسه روزي نبود که چشمم به چندين نعش عريان که از دهان خونآلودشان کف خارج شده و شکم و دست و پايشان باد کرده باشد، نيفتد.» اين تنها گزارش مستندي است که من از آن روزگاري که انسان ايراني بسيار بيپناه بود، پيدا کردهام. کشتاري که در آن سال اتفاق افتاده براساس برآوردهاي
2 انديشمند آمريکايي ايرانيتبار به نرخ جمعيت امروز ايران چيزي حدود ??ميليون نفر است که عدد بسيار بزرگي است.
در بزرگ بودن عددش شکي نيست، اما همانطور که خودتان هم گفتيد شما بسيار گشتهايد تا به منبع درستي درباره آن بيماري در آن مقطع برسيد. يعني مردم آنقدرها در معرض پيام نبودند. درست است که ميمردند اما حداقل با بياعصابي و استرس و... آن روزها را سپري نميکردند.
با شما کاملا موافقم که مردم مانند امروز در معرض بمباران اخبار کرونا نبودند. اما در عوض در آن شرايط بيصاحبي کشور هيچ اميدي به اينکه دست کمکي دراز ميشود، وجود نداشته است. آن پسر 14ساله و مادر رنجديدهاش نميدانستند بايد چکار کنند تا نميرند. ضمن آنکه در پيرامون دورتر آنان، بسياري از هموطنانشان نميدانستند آنان در آن شرايط به سرميبرند. چنانکه تا سالها بعد نيز مجامع علمي نميدانستند همهگيري عظيمي با آن ابعاد وحشتناک و کشتار بسيار زياد در کشور وجود داشته است. حتي يادم ميآيد که قبل از انقلاب در سال???? در سميناري که در تهران برگزار شد و من نيز در آن سمتي داشتم، يکي از مقالات که تحولات جمعيتي ايران را از اواخر دوره قاجار تا آن سال دنبال ميکرد، به اين فاجعه اشارهاي نداشت. زيرا اين اتفاق زماني روي داده که ما نه سيستم ارتباطي راه دور درست و حسابي و نه رسانه سراسري داشتيم. درحاليکه امروز، جهان مثل دهکدهاي شده که هر گوشهاش هر خبري باشد، همه مطلع ميشوند. خوانندگان روزنامه شما براي آنکه مفهوم مورد نظر هربرت مارشال مک لوهان از دهکده جهاني را متوجه شوند، فيلم «گاو» داريوش مهرجويي را به ياد بياورند که چطور يک رويداد کاملاً فردي، مرگ گاو متعلق به مش حسن، کل روستا را دچار التهاب ميکند. حالا در جهان بزرگ کوچک شده در حد يک دهکده، اتفاق بينظيري افتاده است. با اطمينان به شما بگويم در طول تاريخ رسانهها در جهان، تاکنون هيچ واژهاي آنقدر که واژه کرونا در سطح جهان به چشم و گوش جهانيان پرتاب شد، تکرار نشده بود. واژهاي که با تلفظ کم و بيش مشابه آن بهسرعت وارد فرهنگ لغات ???? زبان موجود در کره زمين شد. با اطمينان عرض ميکنم حتي در مستبدترين نظامهاي طول تاريخ که اسم رهبرشان را به طور مکرر تکرار ميکنند، باز هم آن اسم به اندازه کرونا تکرار نشده است.
خب اين اندازه اهميت کرونا از کجا ميآيد؟
کرونا براي همه ما در هر لحظه ارزش خبري مجاورت دارد. ميدانيد که در دانشکدههاي روزنامهنگاري جهان، ميگويند رويدادي خبر است که ترکيبي از 7 ارزش خبري را داشته باشد. يکي از آنها مجاورت است که به 2 شاخه مادي و معنوي تقسيم ميشود؛ آتشسوزي در خانه همسايه ديوار به ديوار ما برايمان ارزش خبري بالاتري دارد تا آتشسوزي در خانهاي مثلاً در سايگون. به همين ترتيب مرگ يک دانشجوي پزشکي دانشگاه شيراز براي يک دانشجوي پزشکي دانشگاه تهران ارزش خبري بيشتري دارد تا مرگ يک دانشجوي ادبيات آن دانشگاه. همهگيري کرونا براي کل جمعيت جهان هم مجاورت معنوي دارد، هم مجاورت محلي. در ارزشهاي خبري، خبري که در ترکيه اتفاق افتاده، چون هممرز کشور ماست، برايمان مهمتر است تا خبر اروگوئه. اين مجاورت محلي است. يا مثلا دانشجويان دانشگاههاي ايران با هم مجاورت معنوي دارند. هيچ پديدهاي در تاريخ رسانهها به اندازه کرونا مجاورت معنوي نداشته است که همه جهانيان به آن اينگونه اتصال ذهني داشته باشند. هيچ پديدهاي به اندازه کرونا شگفتي نزاييده است. حتي کرونا از خبر فرودآمدن انسان بر سطح کره ماه نيز بيشتر شگفتي ايجاد کرده است. چون شگفتي فرودآمدن انسان بر کره ماه کوتاهمدت بود ولي اخبار اين رويداد مستمر و هر روز با شگفتي جديدي همراه است.
پس اين اندازه تحتتأثير قرار گرفتن و شگفتزدگي از کرونا فقط براي نسل جديد تجربه امروزي نيست، براي نسل شما هم عجيب و تازه است؟
حتما همينطور است. آن مثالي که من از دوره محمد مسعود آوردم نشان ميدهد يک بياطلاعي مطلق در جامعه از پيرامون حاکم بوده است. ويژگيهاي دهکده جهاني که مهمترينش اينترنت، ماهواره و تلفن همراه هوشمند است، سبب شده که موضوع براي همه نسلها چه در کشورهاي فقير و چه ثروتمند، مهم و شگفتانگيز باشد. پيشرفت فناوريهاي رسانهاي سبب شده که شما هر لحظه از آمار دقيق تعداد مبتلايان و مرگومير کرونا در جهان مطلع باشيد. 100سال پيش، در زمان همهگيري آنفلوآنزاي اسپانيايي يک نابرابري سنگين دسترسي به اطلاعات رسانهاي در اروپا حاکم بوده است. نوع دسترسي به اطلاعات در خود اروپا در کشورهايي مثل فرانسه، انگليس و آلمان يکطور بوده و در يوگسلاوي، چکاسلواکي و بلغارستان طوري ديگر بوده است. وضعيت در آسيا و آفريقا هم بسيار متفاوت با اروپا و ايران در قعر جدول دسترسي آزاد به اطلاعات بوده است. سؤال اين است که آيا رابطهاي بين ناآگاهي و احساس خوشبختي وجود دارد؟ آيا ساکنان دهکده جهاني که دائم در معرض اطلاعات دهکده هستند، نگرانتر از انسانهاي يک قرن پيش زندگي ميکنند؟
البته اين دهکده جهاني دارد ترسناک هم ميشود چون مردم وقتي در معرض هجوم شديد اطلاعات قرار ميگيرند آسيب ميبينند و پيش خودشان ميگويند کاش مطلع نبوديم و نميدانستيم چه بلايي دارد بر سرمان ميآيد.
هنوز نميدانيم دولتها و رسانهها چقدر به ما درباره تعداد مرگوميرها و موفقيتهاي بومي و جهاني در فناوريهاي مرتبط با مقابله با کرونا راست ميگويند. پس فعلا ما ميتوانيم بگوييم که اين مقدار از اطلاعات با اين مقدار از کيفيت، دردناک شده است. اين بحث خيلي مهمي است که وقتي واقعيتي وجود دارد، آن را بدانيم بهتر است يا ندانيم. اين بحث جديدي نيست. ما نبايد بگوييم که گوساله بودن و گاو از دنيا رفتن چيز خوبي بوده است. 100سال پيش و در آن دوراني که وبا چنين بلايي بر سر ملت ما آورده در عين بيدردي لحظهاي از بيخبري از پيرامونهاي دور از محور بحران، دردهاي درازمدت، عميق و بنيادي را به دنبال داشته که به هيچوجه کماهميت نيستند. تجسم کنيد بچههايي که پدر و مادرشان بر اثر وبا ميمردند و بچههايي که بيسرپرست ميشدند. چه آيندهاي در انتظار آنان بوده است! يا استبداد چطور از اينها در شرايط ضعف ملت براي تحکيم اقتدار خود سوءاستفاده ميکرده است! آثار اين بيپناهي ناشي از ناتواني مطلق در مقابله با بيماري چه تأثيرات اجتماعي بدي، ازجمله رواج تقديرگرايي، خرافهجويي و... در ايران گذاشته است که ما از آن خبر نداريم. به نظر من نبايد در مورد اين مقطع تاريخي از حيات بشر محصور در اطلاعات، احساسي فکر کنيم. اگر اينطور نگاه کنيم، 2 مسئله باقي ميماند که ميتواند به اين صحبت امروز ما يک پيکره مستقل بدهد. يکي رفتار ارتباطي جامعه و ديگري اينکه رفتار ارتباطي حکومت در مقابل آنچه اتفاق افتاد، چگونه بود و چگونه ميتوانست باشد؟ در مورد حکومت، بايد عرض کنم حدود 30سال است شاخه جديدي در ارتباطشناسي به وجود آمده به عنوان «ارتباطات بحران» که ميتوان عملکرد حکومتها را براساس معيارهاي رشته مذکور سنجيد. 30 سال است که اين دانش در علم ارتباطات پديد آمده و براي خودش يک تخصص است.
در آن بخش اول که مربوط به رفتار جامعه است عموما ترس و هراس بزرگي ايجاد شده، درست است؟
اين را بايد کمي آکادميکتر نگاه کنيم. ما اگر جامعه ايران را از نظر کنشهاي ارتباطي در مواجهه با اين همهگيري، روي يک طيف يا مثلاً يک خطکش قرار بدهيم احتمالاً ميتواند 5 درجه داشته باشد. اما براي آنکه موضوع را بهتر دنبال کنيم لازم است قبل از هرچيز تفاوت 2 اصطلاح ارتباط (Communication) و رابطه (Relation) را بشناسيم. اينها با اينکه ممکن است 2 مفهوم مشابه را به ذهن ما متبادر کنند اما در حقيقت 2 امر مختلف هستند. ما ميدانيم که هيچ رابطهاي بدون ارتباط نيست و هيچ ارتباطي صرفا رابطه نيست. شما وقتي معاملهاي ميکنيد، عملا داريد رابطه برقرار ميکنيد. ازدواج يک رابطه است. بزرگکردن بچه در آغوش مادرش رابطه است اما در اينها ارتباط را هم پيدا ميکنيد. مخصوصا اگر يادتان باشد که ارتباط الزاما کلامي نيست و غيرکلاميها هم در آن جاي دارند. بستگي به مورد، حجم رابطه کاهش و حجم ارتباط افزايش پيدا ميکند. من الان در حال ارتباط با خوانندگان اين گفتوگو هستم با صفر مقدار رابطه. درحاليکه گفتوگوي امروز ما يک جلسه بسيار پرارتباط است، اما نوع پذيرايياي که از شما ميکنم يا آنچه براي نوشيدن جلوي شما گذاشتهام، رابطه است. پس روي درجات آن خطکش پنج درجهاي نميتوان موقعيت ارتباطي خالص را گذاشت. کم و بيش با رابطه آميخته است. من در يک طرف خطکش سنتيها (نقطه 1) و در طرف ديگر مدرنها را جاي ميدهم (نقطه 5) توجه کنيد که مقصودم از مدرن، آدم متجدد نيست. اين دو اصطلاح سنتي و مدرن ربطي به ظاهر ندارد، به نوع تفکر وابسته است.
آقاي دکتر! کمي اينجا بايستيم و اين تعريفها را در ذهنمان يکي کنيم. منظور شما از خانواده و افراد سنتي چه کساني هستند؟
انسان سنتي انساني است که در مقابل مسائلي که با آنها مواجه ميشود، نگاه ميکند تا ببيند آن مسئله را گذشتگان چگونه حل ميکردهاند، همان را تداوم ميدهد. رايجترينش آنکه چون در گذشته موقع عقد روي سر عروس و داماد کلهقند ميساييدند، حالا هم بايد همين کار را کرد. اوج چنين تفکري را ميتوان در رفتار پدري ديد که در امتداد نگاه سنتي به ناموس، دختر چهاردهسالهاش را به قتل ميرساند. خانوادهاي هم ممکن است از نان شبش بگذرد که حتما سر عقدکنان فلان فاميل کادويي آبرومند بخرد. اين نگاه سنتي را حتي در روزنامهنگاري معاصر ايران هم داريم؛ مثلا در روزنامهنگاري ايران اينکه «چهکسي چه چيزي گفته است!» خيلي مهمتر از اين است که «چه چيزي را چهکسي گفته است!». اين به همان آيين دربارهاي قاجار و روزنامه کاغذ اخبار محمدشاه قاجار- بهعنوان نخستين روزنامه ايران که در سال 1837منتشر شد - برميگردد که در يک خبر يک ستوني ?? سانتيمتري، ?? لقب براي محمدشاه آورده است.
نگاه منفي که به اين طيف سنتي نداريد؟
ابدا! من صرفا تعريفها را ارائه ميدهم. قضاوت نميکنم. اتفاقا معتقد هم هستم که برخي از اين پاسخهاي گذشته (سنتي) خيلي هم زيباست. مثلا وقتي فردي دچار مصيبت ميشود و همه فاميل براي عرض تسليت سر ميرسند، اين موضوع باعث ميشود فرد مصيبتديده از نظر روحي و حتي اقتصادي نجات پيدا کند، يا اين سنت بسيار پرارزش ايرانيان که کهنسالان را مورد احترام قرار ميدهند و از آنها نگهداري ميکنند بسيار قابل توجه است. من از خوانندگان شما هم ميخواهم برچسب بد و خوب به هيچيک از ايستادگان بر نقاط پنجگانه اين طيف نزنند. اما خب اين طيفي است با همه ويژگيهايش در جامعه ما که هست و زندگي ميکند. در فرهنگ اين طيف نگاه به گذشته و تقديرگرايي يک ويژگي بارز است. به هيچوجه هم اين تقديرگرايي نماينده تقواي جامعه نيست. اگر تقوا بود که اينقدر فساد نبود. حدود 30سال پيش سرپرستي پاياننامه فوقليسانسي را داشتم که ثابت ميکرد تقديرگرايي در ايران ناشي از شرايط اقليمي و ماندگاري استبداد است. آدمي که گندم ديم ميکارد، از لحظه خاليکردن يک گوني گندم روي خاک، چشم به آسمان دوخته که آيا باران ببارد يا نبارد، بدون آنکه خودش هيچ ارادهاي در اين موضوع داشته باشد. پس يک طرف طيف خانوادههايي هستند که ويژگي اصليشان اين است که سنتي هستند و تقديرگرايي دارند. سطح سوادها هم در اين طرف خيلي بالا نيست. البته سواد صرفا مسئله طيف سنتي نيست و در ايران مسئلهاي است که کل جامعه درگير آن هستند. ممکن است با آدم تحصيلکرده دانشگاهرفتهاي مواجه شويد که مطلقاً کتاب نميخواند. يک تخصص فني دانشگاهي گرفته و حسب فرهنگ و پارهفرهنگ خود براي حل مسائل اجتماعياي که با آن مواجه ميشود، مرجعش گذشته است نه خرد و دانش مرتبط با آن مسئله.
ويژگيهاي آن سر ديگر طيف که شما به آن انسان مدرن ميگوييد چيست؟
لطفا به هيچوجه مدرن را به معناي آدمي که کراوات ميزند نگيريد. تعريف دانشگاهي انسان مدرن - نه انسان متجدد که در دوره رضاشاه و محمدرضاشاه دنبال شد - کسي است که وقتي با مسئلهاي مواجه ميشود، به خرد و دانش نگاه ميکند تا ببيند دانش مرتبط با آن مسئله، براي حل آن مسئله چه ميگويد و با اتکا بر آن مسئلهاش را حل ميکند. اين انسان اگر همهچيزش طبيعي باشد، قاعدتا هيچ جنگي با گذشته ندارد و اگر خرد، پاسخ را در گذشته ديد، او آن کار گذشته را انجام ميدهد. نماد چنين کشوري را ميتوانيد ژاپن در نظر بگيريد. ژاپن 50- 40 سال پيش درحاليکه ترانزيستور صادر ميکرد، به کهنسالان همان احترام و مراقبتي را عرضه ميکرد که گذشتگان 100سال پيشاش ميگذاشتند.
الان جامعه ما مدرن است يا سنتي؟
ما به هيچ وجه جامعهاي مدرن نيستيم. اگر ما جامعهاي مدرن بوديم، مرکز دانش و فناوري روباتهاي تونلکن قنات، بايد ايران ميبود، چون ما بهشدت به آب وابستهايم. قنات هم يکي از بينظيرترين اختراعات بشر است که ما بنيانش را گذاشتهايم و تا الان دانشگاه صنعتي شريف يا دانشگاه صنعتي اصفهان بايد دهها نوع روبات لايروبي قنات ساخته بودند که اين مردان دردمند اين کار را نکنند يا اصلا قناتها کور نشوند. ما بايد تا الان قنات را تداوم داده بوديم و مشکل بيآبيمان را حل ميکرديم. ما مدرن نبودهايم. نظام سياسيمان هم مدرن نيست. ما حزب نداريم بلکه جناح داريم. شما وقتي به حزب رأي ميدهيد، کاري به شخص نداريد اما در جناح بايد به اکبرآقا و حسينآقا رأي بدهيد. چون مدرن نيستيم، نيامدهايم ببينيم دانش، خرد و تجربه علمي براي هرکدام از اينها چه ميگويد. ما آويزان ميان سنت و مدرنيته هستيم. بيش از 100سال است در حالگذار از سنت به مدرنيته هستيم.
از نگاه شما رفتار اين دو طيف در مقابل کرونا کاملا با هم متفاوت است.
رفتار کرونايي اين دو طيف کاملا مشخص است که چگونه بوده. آن سر طيف، يعني انسانهاي سنتي، در عين حال که ميخواهند قواعد مقابله با کرونا را رعايت کنند، کوشش ميکنند آيينهاي ارتباطياش بر سر جاي خود بماند. اتفاق بدي که افتاد اين بود که انسان مدرن هم که در انتهاي طيف بود، پاسخ درستي نداشت. يک روز رسانههاي رسمي گفتند تا شنبه کرونا محو ميشود. رئيسجمهور برزيل گفت کرونا يک سرماخوردگي ساده است. رئيسجمهور آمريکا پيشنهاد تزريق مواد ضدعفونيکننده به ريهها داد. همه اينها انسان مدرن را هم کمي سردرگم کرد. در مورد فراواني و عمق ارتباطات اجتماعي، بيشترين آسيب را انسانهاي ساکن در سر ديگر طيف، يعني مدرنها ديدند. درحاليکه طيف اول آسيب چنداني نديد. در همين زمينه ميتوان نمونههايي از ساکنان سر ديگر (مدرن) ديد که ارتباطات اجتماعي آنان در فضاي واقعي- نه فضاي مجازي - در حد نزديک به صفر کاهش يافت. البته آنها از فناوريهاي نوين براي ارتباطات اجتماعي در فضاي مجازي حداکثر استفاده را کردند. زمان که گذشت و شيوع کرونا که طولاني شد، سنتيها از لبه طيف يک ايستگاه به اين طرف آمدند و در ايستگاه شماره 2 نشستند. حالا ديگر حسب مورد، گاهي رعايت ميکردند، گاهي نميکردند. ارتباطات دورهاي، مثل جلسه هفتگي قرآن که هر بار در خانه يکي برگزار ميشد، تعطيل شد. آمدن نوهها و عروسها و دامادها به ناهار جمعه کم شد، اما تعطيل نشد. نشستگان مدرن ساکن ايستگاه 5 نيز در ارتباطات فضاي مجازي و در مقابل انبوه اطلاعات موجود، از منبع خرد و دانش جوابي درست و قطعي نگرفتند. مثلاً منابع خرد و دانش روز اوايل ميگفت ماسک فقط براي آدم آلوده به کرونا ضروري است نه براي همه. بعدها همان ماسک غيرضروري اجباري شد. بنابراين برخي از نشستگان در آن ايستگاه نيز يک ايستگاه جابهجا شدند و نشستند در ايستگاه 4. مثلاً برخي مهمانيهاي کمجمعيت با حفظ فاصله و رعايت موازين برگزار شد و ارتباطات چهره به چهره پرپارازيتي را برگزار کردند. از آن سو نشستگان در ايستگاه شماره يک نيز که بهتدريج خبر درگذشت در اثر کروناي در و همسايه و فاميل دور و نزديک را شنيدند، يک ايستگاه جابهجا شدند و از ايستگاه يک به 2 رفتند. عدهاي نيز از همان اول ساکن دائم ايستگاه وسط شدند. ميتوان آنان را تجسم کرد که دستشان را با صابون ميشستند، اما در دکان محل کارشان، گاهي از ماسک خسته ميشدند و يکساعتي به ماهيچههاي صورتشان استراحت ميدادند و با رفقا به گپ و گفتوگو مينشستند. عدهاي هم از همان اول، آن وسط در ايستگاه 3 گرفتار بودند. انسانهاي محتاجي که ارادهاي براي رعايت نداشتند. مثلاً چند جوان مهاجر روستايي که روزها در شهرهاي بزرگ کار ميکنند و شبها همگي در اتاقي از يک بناي در حال ساخت ميخوابند. هر قدر تفکر مدرن هم داشتند، جبر تعيين ميکرد که در هر ساعت در چه نقطهاي از طيف باشند که ميانگينش ميشد ايستگاه 3 يا همان نقطه وسط بودند. اکنون که در حال ورود به ششمين ماه واگيري کرونا هستيم، اطلاعات ضد و نقيض رسانهاي بهويژه آنچه در فضاي مجازي در ايران ميچرخد، ميتواند مهاجرت به ايستگاه 3 را افزايش دهد. البته مواردي مثل اعلام رسيدن تعداد مرگ در اثر کرونا به 200 نفر که اين روزها اتفاق افتاده، ميتواند به ساکنان اين 5 ايستگاه، شوکهاي موقت جابهجايي در دور شدن از ايستگاه دو سر طيف را وارد کند.
به نظر شما حاکميت در به انسجام رساندن دو سر طيف چطور عمل کرده و کلا رفتارش در برابر کرونا چگونه بود؟
در ارتباطشناسي، شاخهاي به نام ارتباطات بحران داريم که مسئوليتش بر دوش سازمانها و حکومتهاست. پيش از آن اجازه ميخواهم به تعريف مشترکي از بحران برسيم؛ «بحران رخدادي با احتمال اندک ولي با اثرات شديد است که کارکرد معمول سازمان يا يک کشور را تهديد ميکند و از سويي با ابهام در علت و ابهام در اثرات و روشهاي تصميمگيري مواجه هستيم.» اين را از کتابهاي رشته خودم نقل ميکنم نه از کتابهاي رشتههاي ديگري که با بحران کار دارند. ارتباطات بحران نوعي ارتباط نياز دارد که معادل فارسي براي آن نداريم و آن ديالوگ است. ديالوگ گفتوگو نيست. تعريف ديالوگ در رشته من اين است: «مشارکت در يک بحث درباره حل يک مشکل». ما چنين چيزي در ايران نداريم، چون هميشه شرايط اينگونه بوده که عموما بخش عمدهاي از حاکميت کاري به اينکه من چه ميگويم نداشته است. حاکميتي که کاري به اين ندارد که مردم چه ميگويند، هر کاري دلش بخواهد ميکند. بنابراين چنين حاکميتي اگر برجستهترين متخصص ارتباطات بحران را هم دعوت کند، چون عادت و باور به ديالوگ ندارد، از اين شاخه تخصصي ارتباطشناسي نميتواند در کاهش اثرات منفي بحران استفاده کند. حاکميتي که مسلط به دانش ارتباطات بحران باشد، هم پيش از بحران، هم حين بحران و هم پس از بحران را مديريت ميکند. حالا شما تصور کنيد که وقتي اين ويروس در چين شروع شد، کشور ما چقدر آمادگي داشت که اگر ويروس به ايران آمد چکار بايد بکند؟ اگرچه همه ما قبول داريم که امکان ندارد در بحران آسيب صفر بشود. اما وقتي عناصر حاکميتي و مديريتي فاقد آگاهي از ارتباطات بحران باشند، فاقد توان مديريت بحران خواهند بود. ما چون آمادگي نداشتيم همه ساکنان 5 ايستگاه اعم از سنتي يا مدرن را بيشتر گيج کرديم. به نظرم اين بحث گسترده و پردامنهاي است که همه بايد بعد از عبور از بحران کرونا در کشور به شکل جدي، به آن نگاه کنند و به آسيبشناسي آن بپردازند تا در بحرانهاي بعدي اين قدر مدام شگفتزده و غافلگير نشويم.
به نظر شما کرونا بر ارتباطات ما چه تأثيري گذاشته است؟ مقصودمان ارتباطات انساني به عنوان انسان مدرن امروزي است.
از خيلي قديم، هم در متون کهن فارسي و هم در ضربالمثلها معاشرت و بودن با ديگران و مخصوصا بودن با نزديکان را بهعنوان يک کنش ارتباطي مثبت داريم. اين اصطلاح صله رحم که در فرهنگ ديني ما مطرح است را همه شنيدهايم. در گذشته ميدانستيم که ارتباطات اجتماعي سلامت روان بيشتري براي کنشگران آن فراهم ميکند. اما تحقيق بسيار مهمي در استراليا انجام شد و ثابت کرد که علاوه بر سلامت رواني، بر سلامت جسمي نيز تأثير ميگذارد. اين تحقيق که در يک پروژه دهساله تعريف شده بود، يک نمونه ???? نفري از آدمهاي مسن را انتخاب کرد و پس از ثبت وضعيت سن، درآمد، شرايط پزشکي، توان هشياري و رفتار مصرف الکل و تنباکو، کنشهاي ارتباطي آنان را در 4سطح طي 10سال اندازه گرفت و مورد بررسي قرار داد. 4 کنش ارتباطي عبارت بود از؛ ميزان ارتباط با فرزندان، با بستگان، با دوستان محرم (که در فارسي معادل خوبي براي آن پيدا نکردهام و منظور دوستي است که آنقدر با او صميمي باشيد که رازهايي از زندگي خصوصيتان را نيز بتوانيد به او بگوييد) و دوستان. بعد از 10 سال نتيجه چنين بود که براي کساني که ارتباطشان با فرزندان بيش از بقيه بود بالاترين اميد زندگي برايشان ثبت شد. پس از آن ارتباط با بستگان، در رتبه بعدي دوستان محرم و در انتها دوستان. بديهي است ميتوانيم تصور کنيم که آدمهاي منزوي و مردمگريز در آخر خط قرار ميگيرند. ما ميدانستيم که ارتباطات انساني يک نياز روحي است اما نميدانستيم نياز ارگانيکي و فيزيکي هم هست. اين خيلي مهم است که بدانيم تداوم يا قطع ارتباط انساني چه اتفاق يا سرنوشتي را براي ما رقم ميزند.
اگر ماجراي کرونا ادامه پيدا کند، اين آسيب در فرهنگ ما تأثير خواهد گذاشت؟
من واقعا پاسخ روشني براي اين سؤال شما ندارم. برخي رويدادها در گذشته ميتواند سرنخ به ما بدهد. قبل از انقلاب، همکاري در دانشگاه علوم ارتباطات اجتماعي داشتم که تازه تحصيلاتش را در رشته ارتباطات در فرانسه تمام کرده بود و گاهي به اتاق من در مرکز تحقيقات آنجا ميآمد. تعريف ميکرد که قبل از جنگ جهاني دوم در فرانسه، نوع پذيرايي از مهمان شبيه نوع پذيرايي ما بوده است. جلوي مهمان ديس شيريني و ديس ميوه ميگذاشتهاند. وقتي جنگ جهاني آغاز و دولت فرانسه بدون درگيري، تسليم بيقيد و شرط آلمان شد، کشور مذکور تبديل به منبع تأمين مواد غذايي براي ارتش آلمان شد و انبوه توليدات غذايي را از آنجا خارج ميکرد و با دادن کوپن به مردم فرانسه، همهچيز در آنجا جيرهبندي شد. جنگ جهاني که تمام شد ديگر در فرانسه مثل قبل ديس شيريني جلويتان نميگذاشتند. سبک زندگي تغيير کرد و جلوي مهمان فقط يک شيريني داخل پيشدستي ميآوردند. امروز ويروس کرونا ممکن است همان نقش آلمان نازيسم اشغالگر را ايفا کند. اينکه آيا يکسري رفتارهاي ارتباطي ما بعد از اشغال توسط کرونا تغيير خواهد کرد را من نميدانم. اما ميتوانم تصور کنم احتمالا ايفاي نقش مخاطب رسانه بودن آنها کمي تغيير کند. شايد از اين پس، ملتها در انتخاب مقامات ارشد و يا رؤساي قواي تصميمگيرنده کشورشان، براي قدرت مديريت بحران آنان اهميت بيشتري قائل شوند و در رأي خود بيش از گذشته آن را لحاظ کنند. نگاهشان به دوگانه اعمال طبيعت و فضوليهاي بشر- حتي با اتکا به علم- در طبيعت تغيير کند و در ارتباطات رسانهاي آنان اثر گذارد. حتي ممکن است کنجکاو شوند که چه کروناهاي ديگري در زندگي دارند يا قبلا داشتند که متوجهش نبودند. به نظر من تجربه کرونا به بشر ثابت کرد بايد در مقابل رسانهها، به جهان طور ديگري نگاه کرد. بايد حکومتهاي کرونايي، تشکيلات کرونايي و... را که قبل از کرونا بودهاند و موجب آسيب به ما و مردم جهان شدهاند را شناخت. به هر حال اگر اين وضعيت طولاني بشود و کار به بيش از يکسال و 2 سال بکشد، بهويژه اگر پيامدهاي اقتصادي منفي بر زندگي مردم بگذارد، احتمالاً اثرات ميانمدتي بر نشستگان بر هر يک از آن 5 ايستگاه خواهد گذاشت.
هيچ پديدهاي به اندازه کرونا شگفتي نزاييده است. حتي کرونا از خبر فرود آمدن انسان بر سطح کره ماه نيز بيشتر شگفتي ايجاد کرده است. چون شگفتي فرودآمدن انسان بر کره ماه کوتاهمدت بود ولي اخبار اين رويداد مستمر و هر روز با شگفتي جديدي همراه است
وقتي عناصر حاکميتي و مديريتي فاقد آگاهي از ارتباطات بحران باشند، فاقد توان مديريت بحران خواهند بود. ما چون آمادگي نداشتيم همه ساکنان 5 ايستگاه اعم از سنتي يا مدرن را بيشتر گيج کرديم. به نظرم اين بحث گسترده و پردامنهاي است که همه بايد بعد از عبور از بحران کرونا در کشور به شکل جدي، به آن نگاه کنند و به آسيبشناسي آن بپردازند تا در بحرانهاي بعدي اين قدر مدام شگفتزده و غافلگير نشويم
در طول تاريخ رسانهها در جهان، تاکنون هيچ واژهاي آنقدر که واژه کرونا در سطح جهان به چشم و گوش جهانيان پرتاب شد، تکرار نشده بود. واژهاي که با تلفظ کم و بيش مشابه آن بهسرعت وارد فرهنگ لغات ???? زبان موجود در کره زمين شد. با اطمينان عرض ميکنم حتي در مستبدترين نظامهاي طول تاريخ که اسم رهبرشان را به طور مکرر تکرار ميکنند، باز هم آن اسم به اندازه کرونا تکرار نشده است
دکتر محسنيان راد درباره تجربه تدريس در اين روزهاي کرونايي ميگويد: کرونا که آمد به کلاسهاي آنلاين رو آورديم. تقريبا همه امکانات کلاس حضوري فراهم بود، ولي احساس من نسبت به کلاسهاي حضوري مثل اين است که به يک گلدان پر از گلهاي تازه دست بزني که عطرش فضا را پرکرده باشد و وجود آن را به عنوان محصول يک موجود زنده حس ميکني، اما کلاسهاي آنلاين مثل گلداني است که در آن گل مصنوعي گذاشتهاند که نه بويي دارد و نه عطري
ارتباط چهره به چهره و انساني بعد از شيوع کرونا بهشدت کم شد.اين براي نخستينبار نيست که در تاريخ با يک بيماري مهلک روبهرو ميشويم. ما خودمان در ايران در سالهايي اپيدميهاي خطرناکي مثل وبا را تجربه کردهايم. به نظر ميرسد ترس و وحشتي که اين روزها کل جهان را در بر گرفته ناشي از زيست در دهکده جهاني است که هر لحظه افراد را درگير خودش ميکند. نظر شما بهعنوان يک ارتباطشناس در اينباره چيست؟
ما پديدهاي در ارتباط داريم به نام «ارتباط با خود» (intrapersonal communication) که با تفکر متفاوت است. مثلا وقتي شما ميخواهيد مسئلهاي را حل کنيد اين تفکر است، اما وقتي بهاصطلاح توي دلتان حرف ميزنيد، اين ارتباط با خود است؛ يعني خودتان هم فرستنده پيام و هم گيرنده آن هستيد. ممکن است تاکنون چنين صحنهاي را ديده باشيد که فردي در سکوت يک جا نشسته و گويي در خودش به سر ميبرد. اما در يک لحظه با صدايي آرام ميگويد لا الله الا الله؛ اين لحظهاي است که خودش در ارتباط با خودش دچار اختلال ميشود و در واقع ارتباط را قطع ميکند. اين شاخه از ارتباطشناسي هنوز خيلي جوان است و اطلاعات ما درباره آن در آغاز راه است. نخستين کتاب مستقل آن سال ???? در آمريکا منتشر شد. نخستين حدس من اين است که کرونا و ايزوله شدن آدمها، حجم ارتباط با خود را افزايش داد. تصور من اين است که حال و روز ارتباطي انسان به عنوان تنها موجود ناطق شناختهشده جهان هستي در شرايط اپيدميهاي جهاني، بسته به آنکه در کدام زمينه ارتباطي حضور داشته، کنشها و رفتارهاي ارتباطي متفاوتي از خود بروز داده است. اگر به همه اپيدميهاي جهاني مانند طاعون، وبا، آنفلوآنزاي اسپانيايي و از اين قبيل بهطور قراردادي بگوييم دوران کرونايي، اوضاع در کروناي قبل از دهکده جهاني، کروناي دوره دهکده جهاني (که الان ما در آن قرار داريم) و کروناي پس از دهکده جهاني که ما انتظار داريم ??سال ديگر اتفاق بيفتد و چيزي متفاوت از دهکده جهاني شکل بگيرد، متفاوت خواهد بود. اجازه دهيد ابتدا دوره پيش از دهکده جهاني را مرور کنيم. اکنون ديگر با اطمينان ميدانيم که در حدود سالهاي 1296 تا 1299 (???? تا ???? ميلادي) هم طاعون خانمان برانداز و هم آنفلوآنزاي اسپانيايي بهشدت شيوع داشته است. يافتن اطلاعات مستند در مورد آن دوره فوقالعاده دشوار است. مثلاً در پايان نخستين سال اپيدمي، جامعه بدبخت ايران دوره بلبشوي پس از مشروطيت را طي ميکرده. احمدشاه بيرون از ايران زندگي ميکرده و يک نوع بيصاحبي که در دورانهاي اپيدمي بدتر از استبداد است، در کشور رايج بوده؛ جامعه بسيار بيسواد بود، چند نسخه هفتهنامه منتشرشده در پايتخت به سبک 100سال پيش ايران که فاقد اخبار پيرامون مخاطبان بوده، فقدان تلفن و راديو، مطبوعات بهشدت آشفته و غيرخبري و سيستم ارتباط رسانهاي که بسيار ناقص بود. ارتباط راه دور نيز در حد صفر بود. نه تلفن داشتيم، نه خبرگزاري و نه راديو. در نتيجه ما نميدانيم آن مردمان فلکزده چه روزگار تلخ ارتباطي راه همراه با بيخبري از پيرامون خود يا حتي کمي دورتر پشت سر گذاشتهاند. بنابراين اصل شيوع بيماري در آن دوره در رسانههاي ما به هيچ وجه منعکس نشده است. من در خلال نگارش کتاب رسانهشناسي که در ابتداي گفتوگو به آن اشاره کردم، در فصل نشر مطبوعات بنا به دلايلي لازم بود درباره تاريخ ارتباطات در آن مقطع کار کنم. تنها منبع خوبي که پيدا کردم، گزارشي عيني از يک روزنامهنگار خيلي عزيز ايراني بود به نام محمد مسعود که لحظه به لحظه وبا را تجربه و ثبت کرده بود. محمد مسعود نخستين روزنامهنگار ايراني است که تحصيلات دانشگاهي روزنامهنگاري دارد. يعني مدرک روزنامهنگاري از بلژيک گرفته است. او وقتي وبا به ايران ميآيد، 14- 13 ساله بوده است. بعدها يک کتاب زندگينامه نوشته است. به داوري من، محمد مسعود تنها روزنامهنگار در تاريخ ايران است که توانسته رکن چهارم مشروطيت را از طريق روزنامه «مرد امروز» ايفا کند. پس چيزهايي که او درباره اتفاقات آن مقطع نوشته افسانهبافي نيست. عين جمله او درباره وبا در آن سالها اين است: «از در منزل تا مدرسه روزي نبود که چشمم به چندين نعش عريان که از دهان خونآلودشان کف خارج شده و شکم و دست و پايشان باد کرده باشد، نيفتد.» اين تنها گزارش مستندي است که من از آن روزگاري که انسان ايراني بسيار بيپناه بود، پيدا کردهام. کشتاري که در آن سال اتفاق افتاده براساس برآوردهاي
2 انديشمند آمريکايي ايرانيتبار به نرخ جمعيت امروز ايران چيزي حدود ??ميليون نفر است که عدد بسيار بزرگي است.
در بزرگ بودن عددش شکي نيست، اما همانطور که خودتان هم گفتيد شما بسيار گشتهايد تا به منبع درستي درباره آن بيماري در آن مقطع برسيد. يعني مردم آنقدرها در معرض پيام نبودند. درست است که ميمردند اما حداقل با بياعصابي و استرس و... آن روزها را سپري نميکردند.
با شما کاملا موافقم که مردم مانند امروز در معرض بمباران اخبار کرونا نبودند. اما در عوض در آن شرايط بيصاحبي کشور هيچ اميدي به اينکه دست کمکي دراز ميشود، وجود نداشته است. آن پسر 14ساله و مادر رنجديدهاش نميدانستند بايد چکار کنند تا نميرند. ضمن آنکه در پيرامون دورتر آنان، بسياري از هموطنانشان نميدانستند آنان در آن شرايط به سرميبرند. چنانکه تا سالها بعد نيز مجامع علمي نميدانستند همهگيري عظيمي با آن ابعاد وحشتناک و کشتار بسيار زياد در کشور وجود داشته است. حتي يادم ميآيد که قبل از انقلاب در سال???? در سميناري که در تهران برگزار شد و من نيز در آن سمتي داشتم، يکي از مقالات که تحولات جمعيتي ايران را از اواخر دوره قاجار تا آن سال دنبال ميکرد، به اين فاجعه اشارهاي نداشت. زيرا اين اتفاق زماني روي داده که ما نه سيستم ارتباطي راه دور درست و حسابي و نه رسانه سراسري داشتيم. درحاليکه امروز، جهان مثل دهکدهاي شده که هر گوشهاش هر خبري باشد، همه مطلع ميشوند. خوانندگان روزنامه شما براي آنکه مفهوم مورد نظر هربرت مارشال مک لوهان از دهکده جهاني را متوجه شوند، فيلم «گاو» داريوش مهرجويي را به ياد بياورند که چطور يک رويداد کاملاً فردي، مرگ گاو متعلق به مش حسن، کل روستا را دچار التهاب ميکند. حالا در جهان بزرگ کوچک شده در حد يک دهکده، اتفاق بينظيري افتاده است. با اطمينان به شما بگويم در طول تاريخ رسانهها در جهان، تاکنون هيچ واژهاي آنقدر که واژه کرونا در سطح جهان به چشم و گوش جهانيان پرتاب شد، تکرار نشده بود. واژهاي که با تلفظ کم و بيش مشابه آن بهسرعت وارد فرهنگ لغات ???? زبان موجود در کره زمين شد. با اطمينان عرض ميکنم حتي در مستبدترين نظامهاي طول تاريخ که اسم رهبرشان را به طور مکرر تکرار ميکنند، باز هم آن اسم به اندازه کرونا تکرار نشده است.
خب اين اندازه اهميت کرونا از کجا ميآيد؟
کرونا براي همه ما در هر لحظه ارزش خبري مجاورت دارد. ميدانيد که در دانشکدههاي روزنامهنگاري جهان، ميگويند رويدادي خبر است که ترکيبي از 7 ارزش خبري را داشته باشد. يکي از آنها مجاورت است که به 2 شاخه مادي و معنوي تقسيم ميشود؛ آتشسوزي در خانه همسايه ديوار به ديوار ما برايمان ارزش خبري بالاتري دارد تا آتشسوزي در خانهاي مثلاً در سايگون. به همين ترتيب مرگ يک دانشجوي پزشکي دانشگاه شيراز براي يک دانشجوي پزشکي دانشگاه تهران ارزش خبري بيشتري دارد تا مرگ يک دانشجوي ادبيات آن دانشگاه. همهگيري کرونا براي کل جمعيت جهان هم مجاورت معنوي دارد، هم مجاورت محلي. در ارزشهاي خبري، خبري که در ترکيه اتفاق افتاده، چون هممرز کشور ماست، برايمان مهمتر است تا خبر اروگوئه. اين مجاورت محلي است. يا مثلا دانشجويان دانشگاههاي ايران با هم مجاورت معنوي دارند. هيچ پديدهاي در تاريخ رسانهها به اندازه کرونا مجاورت معنوي نداشته است که همه جهانيان به آن اينگونه اتصال ذهني داشته باشند. هيچ پديدهاي به اندازه کرونا شگفتي نزاييده است. حتي کرونا از خبر فرودآمدن انسان بر سطح کره ماه نيز بيشتر شگفتي ايجاد کرده است. چون شگفتي فرودآمدن انسان بر کره ماه کوتاهمدت بود ولي اخبار اين رويداد مستمر و هر روز با شگفتي جديدي همراه است.
پس اين اندازه تحتتأثير قرار گرفتن و شگفتزدگي از کرونا فقط براي نسل جديد تجربه امروزي نيست، براي نسل شما هم عجيب و تازه است؟
حتما همينطور است. آن مثالي که من از دوره محمد مسعود آوردم نشان ميدهد يک بياطلاعي مطلق در جامعه از پيرامون حاکم بوده است. ويژگيهاي دهکده جهاني که مهمترينش اينترنت، ماهواره و تلفن همراه هوشمند است، سبب شده که موضوع براي همه نسلها چه در کشورهاي فقير و چه ثروتمند، مهم و شگفتانگيز باشد. پيشرفت فناوريهاي رسانهاي سبب شده که شما هر لحظه از آمار دقيق تعداد مبتلايان و مرگومير کرونا در جهان مطلع باشيد. 100سال پيش، در زمان همهگيري آنفلوآنزاي اسپانيايي يک نابرابري سنگين دسترسي به اطلاعات رسانهاي در اروپا حاکم بوده است. نوع دسترسي به اطلاعات در خود اروپا در کشورهايي مثل فرانسه، انگليس و آلمان يکطور بوده و در يوگسلاوي، چکاسلواکي و بلغارستان طوري ديگر بوده است. وضعيت در آسيا و آفريقا هم بسيار متفاوت با اروپا و ايران در قعر جدول دسترسي آزاد به اطلاعات بوده است. سؤال اين است که آيا رابطهاي بين ناآگاهي و احساس خوشبختي وجود دارد؟ آيا ساکنان دهکده جهاني که دائم در معرض اطلاعات دهکده هستند، نگرانتر از انسانهاي يک قرن پيش زندگي ميکنند؟
البته اين دهکده جهاني دارد ترسناک هم ميشود چون مردم وقتي در معرض هجوم شديد اطلاعات قرار ميگيرند آسيب ميبينند و پيش خودشان ميگويند کاش مطلع نبوديم و نميدانستيم چه بلايي دارد بر سرمان ميآيد.
هنوز نميدانيم دولتها و رسانهها چقدر به ما درباره تعداد مرگوميرها و موفقيتهاي بومي و جهاني در فناوريهاي مرتبط با مقابله با کرونا راست ميگويند. پس فعلا ما ميتوانيم بگوييم که اين مقدار از اطلاعات با اين مقدار از کيفيت، دردناک شده است. اين بحث خيلي مهمي است که وقتي واقعيتي وجود دارد، آن را بدانيم بهتر است يا ندانيم. اين بحث جديدي نيست. ما نبايد بگوييم که گوساله بودن و گاو از دنيا رفتن چيز خوبي بوده است. 100سال پيش و در آن دوراني که وبا چنين بلايي بر سر ملت ما آورده در عين بيدردي لحظهاي از بيخبري از پيرامونهاي دور از محور بحران، دردهاي درازمدت، عميق و بنيادي را به دنبال داشته که به هيچوجه کماهميت نيستند. تجسم کنيد بچههايي که پدر و مادرشان بر اثر وبا ميمردند و بچههايي که بيسرپرست ميشدند. چه آيندهاي در انتظار آنان بوده است! يا استبداد چطور از اينها در شرايط ضعف ملت براي تحکيم اقتدار خود سوءاستفاده ميکرده است! آثار اين بيپناهي ناشي از ناتواني مطلق در مقابله با بيماري چه تأثيرات اجتماعي بدي، ازجمله رواج تقديرگرايي، خرافهجويي و... در ايران گذاشته است که ما از آن خبر نداريم. به نظر من نبايد در مورد اين مقطع تاريخي از حيات بشر محصور در اطلاعات، احساسي فکر کنيم. اگر اينطور نگاه کنيم، 2 مسئله باقي ميماند که ميتواند به اين صحبت امروز ما يک پيکره مستقل بدهد. يکي رفتار ارتباطي جامعه و ديگري اينکه رفتار ارتباطي حکومت در مقابل آنچه اتفاق افتاد، چگونه بود و چگونه ميتوانست باشد؟ در مورد حکومت، بايد عرض کنم حدود 30سال است شاخه جديدي در ارتباطشناسي به وجود آمده به عنوان «ارتباطات بحران» که ميتوان عملکرد حکومتها را براساس معيارهاي رشته مذکور سنجيد. 30 سال است که اين دانش در علم ارتباطات پديد آمده و براي خودش يک تخصص است.
در آن بخش اول که مربوط به رفتار جامعه است عموما ترس و هراس بزرگي ايجاد شده، درست است؟
اين را بايد کمي آکادميکتر نگاه کنيم. ما اگر جامعه ايران را از نظر کنشهاي ارتباطي در مواجهه با اين همهگيري، روي يک طيف يا مثلاً يک خطکش قرار بدهيم احتمالاً ميتواند 5 درجه داشته باشد. اما براي آنکه موضوع را بهتر دنبال کنيم لازم است قبل از هرچيز تفاوت 2 اصطلاح ارتباط (Communication) و رابطه (Relation) را بشناسيم. اينها با اينکه ممکن است 2 مفهوم مشابه را به ذهن ما متبادر کنند اما در حقيقت 2 امر مختلف هستند. ما ميدانيم که هيچ رابطهاي بدون ارتباط نيست و هيچ ارتباطي صرفا رابطه نيست. شما وقتي معاملهاي ميکنيد، عملا داريد رابطه برقرار ميکنيد. ازدواج يک رابطه است. بزرگکردن بچه در آغوش مادرش رابطه است اما در اينها ارتباط را هم پيدا ميکنيد. مخصوصا اگر يادتان باشد که ارتباط الزاما کلامي نيست و غيرکلاميها هم در آن جاي دارند. بستگي به مورد، حجم رابطه کاهش و حجم ارتباط افزايش پيدا ميکند. من الان در حال ارتباط با خوانندگان اين گفتوگو هستم با صفر مقدار رابطه. درحاليکه گفتوگوي امروز ما يک جلسه بسيار پرارتباط است، اما نوع پذيرايياي که از شما ميکنم يا آنچه براي نوشيدن جلوي شما گذاشتهام، رابطه است. پس روي درجات آن خطکش پنج درجهاي نميتوان موقعيت ارتباطي خالص را گذاشت. کم و بيش با رابطه آميخته است. من در يک طرف خطکش سنتيها (نقطه 1) و در طرف ديگر مدرنها را جاي ميدهم (نقطه 5) توجه کنيد که مقصودم از مدرن، آدم متجدد نيست. اين دو اصطلاح سنتي و مدرن ربطي به ظاهر ندارد، به نوع تفکر وابسته است.
آقاي دکتر! کمي اينجا بايستيم و اين تعريفها را در ذهنمان يکي کنيم. منظور شما از خانواده و افراد سنتي چه کساني هستند؟
انسان سنتي انساني است که در مقابل مسائلي که با آنها مواجه ميشود، نگاه ميکند تا ببيند آن مسئله را گذشتگان چگونه حل ميکردهاند، همان را تداوم ميدهد. رايجترينش آنکه چون در گذشته موقع عقد روي سر عروس و داماد کلهقند ميساييدند، حالا هم بايد همين کار را کرد. اوج چنين تفکري را ميتوان در رفتار پدري ديد که در امتداد نگاه سنتي به ناموس، دختر چهاردهسالهاش را به قتل ميرساند. خانوادهاي هم ممکن است از نان شبش بگذرد که حتما سر عقدکنان فلان فاميل کادويي آبرومند بخرد. اين نگاه سنتي را حتي در روزنامهنگاري معاصر ايران هم داريم؛ مثلا در روزنامهنگاري ايران اينکه «چهکسي چه چيزي گفته است!» خيلي مهمتر از اين است که «چه چيزي را چهکسي گفته است!». اين به همان آيين دربارهاي قاجار و روزنامه کاغذ اخبار محمدشاه قاجار- بهعنوان نخستين روزنامه ايران که در سال 1837منتشر شد - برميگردد که در يک خبر يک ستوني ?? سانتيمتري، ?? لقب براي محمدشاه آورده است.
نگاه منفي که به اين طيف سنتي نداريد؟
ابدا! من صرفا تعريفها را ارائه ميدهم. قضاوت نميکنم. اتفاقا معتقد هم هستم که برخي از اين پاسخهاي گذشته (سنتي) خيلي هم زيباست. مثلا وقتي فردي دچار مصيبت ميشود و همه فاميل براي عرض تسليت سر ميرسند، اين موضوع باعث ميشود فرد مصيبتديده از نظر روحي و حتي اقتصادي نجات پيدا کند، يا اين سنت بسيار پرارزش ايرانيان که کهنسالان را مورد احترام قرار ميدهند و از آنها نگهداري ميکنند بسيار قابل توجه است. من از خوانندگان شما هم ميخواهم برچسب بد و خوب به هيچيک از ايستادگان بر نقاط پنجگانه اين طيف نزنند. اما خب اين طيفي است با همه ويژگيهايش در جامعه ما که هست و زندگي ميکند. در فرهنگ اين طيف نگاه به گذشته و تقديرگرايي يک ويژگي بارز است. به هيچوجه هم اين تقديرگرايي نماينده تقواي جامعه نيست. اگر تقوا بود که اينقدر فساد نبود. حدود 30سال پيش سرپرستي پاياننامه فوقليسانسي را داشتم که ثابت ميکرد تقديرگرايي در ايران ناشي از شرايط اقليمي و ماندگاري استبداد است. آدمي که گندم ديم ميکارد، از لحظه خاليکردن يک گوني گندم روي خاک، چشم به آسمان دوخته که آيا باران ببارد يا نبارد، بدون آنکه خودش هيچ ارادهاي در اين موضوع داشته باشد. پس يک طرف طيف خانوادههايي هستند که ويژگي اصليشان اين است که سنتي هستند و تقديرگرايي دارند. سطح سوادها هم در اين طرف خيلي بالا نيست. البته سواد صرفا مسئله طيف سنتي نيست و در ايران مسئلهاي است که کل جامعه درگير آن هستند. ممکن است با آدم تحصيلکرده دانشگاهرفتهاي مواجه شويد که مطلقاً کتاب نميخواند. يک تخصص فني دانشگاهي گرفته و حسب فرهنگ و پارهفرهنگ خود براي حل مسائل اجتماعياي که با آن مواجه ميشود، مرجعش گذشته است نه خرد و دانش مرتبط با آن مسئله.
ويژگيهاي آن سر ديگر طيف که شما به آن انسان مدرن ميگوييد چيست؟
لطفا به هيچوجه مدرن را به معناي آدمي که کراوات ميزند نگيريد. تعريف دانشگاهي انسان مدرن - نه انسان متجدد که در دوره رضاشاه و محمدرضاشاه دنبال شد - کسي است که وقتي با مسئلهاي مواجه ميشود، به خرد و دانش نگاه ميکند تا ببيند دانش مرتبط با آن مسئله، براي حل آن مسئله چه ميگويد و با اتکا بر آن مسئلهاش را حل ميکند. اين انسان اگر همهچيزش طبيعي باشد، قاعدتا هيچ جنگي با گذشته ندارد و اگر خرد، پاسخ را در گذشته ديد، او آن کار گذشته را انجام ميدهد. نماد چنين کشوري را ميتوانيد ژاپن در نظر بگيريد. ژاپن 50- 40 سال پيش درحاليکه ترانزيستور صادر ميکرد، به کهنسالان همان احترام و مراقبتي را عرضه ميکرد که گذشتگان 100سال پيشاش ميگذاشتند.
الان جامعه ما مدرن است يا سنتي؟
ما به هيچ وجه جامعهاي مدرن نيستيم. اگر ما جامعهاي مدرن بوديم، مرکز دانش و فناوري روباتهاي تونلکن قنات، بايد ايران ميبود، چون ما بهشدت به آب وابستهايم. قنات هم يکي از بينظيرترين اختراعات بشر است که ما بنيانش را گذاشتهايم و تا الان دانشگاه صنعتي شريف يا دانشگاه صنعتي اصفهان بايد دهها نوع روبات لايروبي قنات ساخته بودند که اين مردان دردمند اين کار را نکنند يا اصلا قناتها کور نشوند. ما بايد تا الان قنات را تداوم داده بوديم و مشکل بيآبيمان را حل ميکرديم. ما مدرن نبودهايم. نظام سياسيمان هم مدرن نيست. ما حزب نداريم بلکه جناح داريم. شما وقتي به حزب رأي ميدهيد، کاري به شخص نداريد اما در جناح بايد به اکبرآقا و حسينآقا رأي بدهيد. چون مدرن نيستيم، نيامدهايم ببينيم دانش، خرد و تجربه علمي براي هرکدام از اينها چه ميگويد. ما آويزان ميان سنت و مدرنيته هستيم. بيش از 100سال است در حالگذار از سنت به مدرنيته هستيم.
از نگاه شما رفتار اين دو طيف در مقابل کرونا کاملا با هم متفاوت است.
رفتار کرونايي اين دو طيف کاملا مشخص است که چگونه بوده. آن سر طيف، يعني انسانهاي سنتي، در عين حال که ميخواهند قواعد مقابله با کرونا را رعايت کنند، کوشش ميکنند آيينهاي ارتباطياش بر سر جاي خود بماند. اتفاق بدي که افتاد اين بود که انسان مدرن هم که در انتهاي طيف بود، پاسخ درستي نداشت. يک روز رسانههاي رسمي گفتند تا شنبه کرونا محو ميشود. رئيسجمهور برزيل گفت کرونا يک سرماخوردگي ساده است. رئيسجمهور آمريکا پيشنهاد تزريق مواد ضدعفونيکننده به ريهها داد. همه اينها انسان مدرن را هم کمي سردرگم کرد. در مورد فراواني و عمق ارتباطات اجتماعي، بيشترين آسيب را انسانهاي ساکن در سر ديگر طيف، يعني مدرنها ديدند. درحاليکه طيف اول آسيب چنداني نديد. در همين زمينه ميتوان نمونههايي از ساکنان سر ديگر (مدرن) ديد که ارتباطات اجتماعي آنان در فضاي واقعي- نه فضاي مجازي - در حد نزديک به صفر کاهش يافت. البته آنها از فناوريهاي نوين براي ارتباطات اجتماعي در فضاي مجازي حداکثر استفاده را کردند. زمان که گذشت و شيوع کرونا که طولاني شد، سنتيها از لبه طيف يک ايستگاه به اين طرف آمدند و در ايستگاه شماره 2 نشستند. حالا ديگر حسب مورد، گاهي رعايت ميکردند، گاهي نميکردند. ارتباطات دورهاي، مثل جلسه هفتگي قرآن که هر بار در خانه يکي برگزار ميشد، تعطيل شد. آمدن نوهها و عروسها و دامادها به ناهار جمعه کم شد، اما تعطيل نشد. نشستگان مدرن ساکن ايستگاه 5 نيز در ارتباطات فضاي مجازي و در مقابل انبوه اطلاعات موجود، از منبع خرد و دانش جوابي درست و قطعي نگرفتند. مثلاً منابع خرد و دانش روز اوايل ميگفت ماسک فقط براي آدم آلوده به کرونا ضروري است نه براي همه. بعدها همان ماسک غيرضروري اجباري شد. بنابراين برخي از نشستگان در آن ايستگاه نيز يک ايستگاه جابهجا شدند و نشستند در ايستگاه 4. مثلاً برخي مهمانيهاي کمجمعيت با حفظ فاصله و رعايت موازين برگزار شد و ارتباطات چهره به چهره پرپارازيتي را برگزار کردند. از آن سو نشستگان در ايستگاه شماره يک نيز که بهتدريج خبر درگذشت در اثر کروناي در و همسايه و فاميل دور و نزديک را شنيدند، يک ايستگاه جابهجا شدند و از ايستگاه يک به 2 رفتند. عدهاي نيز از همان اول ساکن دائم ايستگاه وسط شدند. ميتوان آنان را تجسم کرد که دستشان را با صابون ميشستند، اما در دکان محل کارشان، گاهي از ماسک خسته ميشدند و يکساعتي به ماهيچههاي صورتشان استراحت ميدادند و با رفقا به گپ و گفتوگو مينشستند. عدهاي هم از همان اول، آن وسط در ايستگاه 3 گرفتار بودند. انسانهاي محتاجي که ارادهاي براي رعايت نداشتند. مثلاً چند جوان مهاجر روستايي که روزها در شهرهاي بزرگ کار ميکنند و شبها همگي در اتاقي از يک بناي در حال ساخت ميخوابند. هر قدر تفکر مدرن هم داشتند، جبر تعيين ميکرد که در هر ساعت در چه نقطهاي از طيف باشند که ميانگينش ميشد ايستگاه 3 يا همان نقطه وسط بودند. اکنون که در حال ورود به ششمين ماه واگيري کرونا هستيم، اطلاعات ضد و نقيض رسانهاي بهويژه آنچه در فضاي مجازي در ايران ميچرخد، ميتواند مهاجرت به ايستگاه 3 را افزايش دهد. البته مواردي مثل اعلام رسيدن تعداد مرگ در اثر کرونا به 200 نفر که اين روزها اتفاق افتاده، ميتواند به ساکنان اين 5 ايستگاه، شوکهاي موقت جابهجايي در دور شدن از ايستگاه دو سر طيف را وارد کند.
به نظر شما حاکميت در به انسجام رساندن دو سر طيف چطور عمل کرده و کلا رفتارش در برابر کرونا چگونه بود؟
در ارتباطشناسي، شاخهاي به نام ارتباطات بحران داريم که مسئوليتش بر دوش سازمانها و حکومتهاست. پيش از آن اجازه ميخواهم به تعريف مشترکي از بحران برسيم؛ «بحران رخدادي با احتمال اندک ولي با اثرات شديد است که کارکرد معمول سازمان يا يک کشور را تهديد ميکند و از سويي با ابهام در علت و ابهام در اثرات و روشهاي تصميمگيري مواجه هستيم.» اين را از کتابهاي رشته خودم نقل ميکنم نه از کتابهاي رشتههاي ديگري که با بحران کار دارند. ارتباطات بحران نوعي ارتباط نياز دارد که معادل فارسي براي آن نداريم و آن ديالوگ است. ديالوگ گفتوگو نيست. تعريف ديالوگ در رشته من اين است: «مشارکت در يک بحث درباره حل يک مشکل». ما چنين چيزي در ايران نداريم، چون هميشه شرايط اينگونه بوده که عموما بخش عمدهاي از حاکميت کاري به اينکه من چه ميگويم نداشته است. حاکميتي که کاري به اين ندارد که مردم چه ميگويند، هر کاري دلش بخواهد ميکند. بنابراين چنين حاکميتي اگر برجستهترين متخصص ارتباطات بحران را هم دعوت کند، چون عادت و باور به ديالوگ ندارد، از اين شاخه تخصصي ارتباطشناسي نميتواند در کاهش اثرات منفي بحران استفاده کند. حاکميتي که مسلط به دانش ارتباطات بحران باشد، هم پيش از بحران، هم حين بحران و هم پس از بحران را مديريت ميکند. حالا شما تصور کنيد که وقتي اين ويروس در چين شروع شد، کشور ما چقدر آمادگي داشت که اگر ويروس به ايران آمد چکار بايد بکند؟ اگرچه همه ما قبول داريم که امکان ندارد در بحران آسيب صفر بشود. اما وقتي عناصر حاکميتي و مديريتي فاقد آگاهي از ارتباطات بحران باشند، فاقد توان مديريت بحران خواهند بود. ما چون آمادگي نداشتيم همه ساکنان 5 ايستگاه اعم از سنتي يا مدرن را بيشتر گيج کرديم. به نظرم اين بحث گسترده و پردامنهاي است که همه بايد بعد از عبور از بحران کرونا در کشور به شکل جدي، به آن نگاه کنند و به آسيبشناسي آن بپردازند تا در بحرانهاي بعدي اين قدر مدام شگفتزده و غافلگير نشويم.
به نظر شما کرونا بر ارتباطات ما چه تأثيري گذاشته است؟ مقصودمان ارتباطات انساني به عنوان انسان مدرن امروزي است.
از خيلي قديم، هم در متون کهن فارسي و هم در ضربالمثلها معاشرت و بودن با ديگران و مخصوصا بودن با نزديکان را بهعنوان يک کنش ارتباطي مثبت داريم. اين اصطلاح صله رحم که در فرهنگ ديني ما مطرح است را همه شنيدهايم. در گذشته ميدانستيم که ارتباطات اجتماعي سلامت روان بيشتري براي کنشگران آن فراهم ميکند. اما تحقيق بسيار مهمي در استراليا انجام شد و ثابت کرد که علاوه بر سلامت رواني، بر سلامت جسمي نيز تأثير ميگذارد. اين تحقيق که در يک پروژه دهساله تعريف شده بود، يک نمونه ???? نفري از آدمهاي مسن را انتخاب کرد و پس از ثبت وضعيت سن، درآمد، شرايط پزشکي، توان هشياري و رفتار مصرف الکل و تنباکو، کنشهاي ارتباطي آنان را در 4سطح طي 10سال اندازه گرفت و مورد بررسي قرار داد. 4 کنش ارتباطي عبارت بود از؛ ميزان ارتباط با فرزندان، با بستگان، با دوستان محرم (که در فارسي معادل خوبي براي آن پيدا نکردهام و منظور دوستي است که آنقدر با او صميمي باشيد که رازهايي از زندگي خصوصيتان را نيز بتوانيد به او بگوييد) و دوستان. بعد از 10 سال نتيجه چنين بود که براي کساني که ارتباطشان با فرزندان بيش از بقيه بود بالاترين اميد زندگي برايشان ثبت شد. پس از آن ارتباط با بستگان، در رتبه بعدي دوستان محرم و در انتها دوستان. بديهي است ميتوانيم تصور کنيم که آدمهاي منزوي و مردمگريز در آخر خط قرار ميگيرند. ما ميدانستيم که ارتباطات انساني يک نياز روحي است اما نميدانستيم نياز ارگانيکي و فيزيکي هم هست. اين خيلي مهم است که بدانيم تداوم يا قطع ارتباط انساني چه اتفاق يا سرنوشتي را براي ما رقم ميزند.
اگر ماجراي کرونا ادامه پيدا کند، اين آسيب در فرهنگ ما تأثير خواهد گذاشت؟
من واقعا پاسخ روشني براي اين سؤال شما ندارم. برخي رويدادها در گذشته ميتواند سرنخ به ما بدهد. قبل از انقلاب، همکاري در دانشگاه علوم ارتباطات اجتماعي داشتم که تازه تحصيلاتش را در رشته ارتباطات در فرانسه تمام کرده بود و گاهي به اتاق من در مرکز تحقيقات آنجا ميآمد. تعريف ميکرد که قبل از جنگ جهاني دوم در فرانسه، نوع پذيرايي از مهمان شبيه نوع پذيرايي ما بوده است. جلوي مهمان ديس شيريني و ديس ميوه ميگذاشتهاند. وقتي جنگ جهاني آغاز و دولت فرانسه بدون درگيري، تسليم بيقيد و شرط آلمان شد، کشور مذکور تبديل به منبع تأمين مواد غذايي براي ارتش آلمان شد و انبوه توليدات غذايي را از آنجا خارج ميکرد و با دادن کوپن به مردم فرانسه، همهچيز در آنجا جيرهبندي شد. جنگ جهاني که تمام شد ديگر در فرانسه مثل قبل ديس شيريني جلويتان نميگذاشتند. سبک زندگي تغيير کرد و جلوي مهمان فقط يک شيريني داخل پيشدستي ميآوردند. امروز ويروس کرونا ممکن است همان نقش آلمان نازيسم اشغالگر را ايفا کند. اينکه آيا يکسري رفتارهاي ارتباطي ما بعد از اشغال توسط کرونا تغيير خواهد کرد را من نميدانم. اما ميتوانم تصور کنم احتمالا ايفاي نقش مخاطب رسانه بودن آنها کمي تغيير کند. شايد از اين پس، ملتها در انتخاب مقامات ارشد و يا رؤساي قواي تصميمگيرنده کشورشان، براي قدرت مديريت بحران آنان اهميت بيشتري قائل شوند و در رأي خود بيش از گذشته آن را لحاظ کنند. نگاهشان به دوگانه اعمال طبيعت و فضوليهاي بشر- حتي با اتکا به علم- در طبيعت تغيير کند و در ارتباطات رسانهاي آنان اثر گذارد. حتي ممکن است کنجکاو شوند که چه کروناهاي ديگري در زندگي دارند يا قبلا داشتند که متوجهش نبودند. به نظر من تجربه کرونا به بشر ثابت کرد بايد در مقابل رسانهها، به جهان طور ديگري نگاه کرد. بايد حکومتهاي کرونايي، تشکيلات کرونايي و... را که قبل از کرونا بودهاند و موجب آسيب به ما و مردم جهان شدهاند را شناخت. به هر حال اگر اين وضعيت طولاني بشود و کار به بيش از يکسال و 2 سال بکشد، بهويژه اگر پيامدهاي اقتصادي منفي بر زندگي مردم بگذارد، احتمالاً اثرات ميانمدتي بر نشستگان بر هر يک از آن 5 ايستگاه خواهد گذاشت.
هيچ پديدهاي به اندازه کرونا شگفتي نزاييده است. حتي کرونا از خبر فرود آمدن انسان بر سطح کره ماه نيز بيشتر شگفتي ايجاد کرده است. چون شگفتي فرودآمدن انسان بر کره ماه کوتاهمدت بود ولي اخبار اين رويداد مستمر و هر روز با شگفتي جديدي همراه است
وقتي عناصر حاکميتي و مديريتي فاقد آگاهي از ارتباطات بحران باشند، فاقد توان مديريت بحران خواهند بود. ما چون آمادگي نداشتيم همه ساکنان 5 ايستگاه اعم از سنتي يا مدرن را بيشتر گيج کرديم. به نظرم اين بحث گسترده و پردامنهاي است که همه بايد بعد از عبور از بحران کرونا در کشور به شکل جدي، به آن نگاه کنند و به آسيبشناسي آن بپردازند تا در بحرانهاي بعدي اين قدر مدام شگفتزده و غافلگير نشويم
در طول تاريخ رسانهها در جهان، تاکنون هيچ واژهاي آنقدر که واژه کرونا در سطح جهان به چشم و گوش جهانيان پرتاب شد، تکرار نشده بود. واژهاي که با تلفظ کم و بيش مشابه آن بهسرعت وارد فرهنگ لغات ???? زبان موجود در کره زمين شد. با اطمينان عرض ميکنم حتي در مستبدترين نظامهاي طول تاريخ که اسم رهبرشان را به طور مکرر تکرار ميکنند، باز هم آن اسم به اندازه کرونا تکرار نشده است
دکتر محسنيان راد درباره تجربه تدريس در اين روزهاي کرونايي ميگويد: کرونا که آمد به کلاسهاي آنلاين رو آورديم. تقريبا همه امکانات کلاس حضوري فراهم بود، ولي احساس من نسبت به کلاسهاي حضوري مثل اين است که به يک گلدان پر از گلهاي تازه دست بزني که عطرش فضا را پرکرده باشد و وجود آن را به عنوان محصول يک موجود زنده حس ميکني، اما کلاسهاي آنلاين مثل گلداني است که در آن گل مصنوعي گذاشتهاند که نه بويي دارد و نه عطري
کپی لینک کوتاه: